Document Type : Science - Research (Islamic Politic)
Author
Faculty member of Imam Khomeini Research Center
Abstract
Political Knowledge, Vol.5, No.2, Autumn 2009 & Winter 2010
Government and Respect; An Introduction to the Political Philosophy of Government in Islam
Dr. Muhammad Husein Jamshidi
Considering the importance of government in the management of human societies, particularly from the point of view of Islam, and the big role the holy prophet – as the supreme role model according to the Quran – gave to government, learning his thoughts in this respect can be effective and determining in the destiny of our present day society. Emphasizing divine revelation and the basic principle of human nature, the holy prophet of Islam raised the issue of government as a vital necessity towards guaranteeing the rights and interests of human beings and explained it with special focus on the concept of respect. The present article deals briefly with the nature of government considering the concept of respect from the perspective of the holy prophet. Thus the main question is what interpretation has the holy prophet given of government, and what is the nature of government?
In view of this question, the main hypothesis is that considering the establishment of political society and that of government by holy prophet in Madina and considering his emphasis on divine revelation and his knowledge of human being, he has regarded government as respect and observance in sense of guarding and protection. This interpretation represents the prudent direction and action towards public good and happiness and satisfying the rights and interests of community. Accordingly, he counts respect as a human policy and relation indicating the equal rights of individuals in the society. In other words, according to him, all people – besides being subjects or citizens – are protectors of each other. Thus government is just a trust and a vital responsibility towards administration of public affairs of people.
Keywords
Main Subjects
مقدمه
یکی از اساسیترین مفاهیم سیاست، چیستی «حکومت» است که تحققبخش مسئلۀ جانشینی انسان از سوی خدا در زمین و ضرورتی حیاتی برای نوع بشر و «مهمترین وجه حاکمیت دولت» است. اسلام نیز بهمثابه مکتبی رهاییبخش و جامع، مسئلۀ حکومت را مدنظر قرار داده و این موضوع آشکارا در اندیشه و سیرۀ شارع مکتب و پیامآور آن حضرت محمد(ص) مورد توجه قرار گرفته است.
این در حالی است که شناخت اندیشه و سیرۀ پیامبـــر اسلام(ص)، بهویژه در دوران معاصر که نبود الگوهای معنوی بهدلیل ضعف معنویت و اخلاق نه تنها برای پیروان آن حضرت که برای همۀ انسانها ضروری است. بر این اساس، موضوع محوری نوشتار حاضر، چیستی حکومت و اداره امور عمومی جامعه در اندیشه و نگاه پیامبر اسلام(ص) است. برای پاسخ دادن به این پرسش، برخی بیانات شاخص آن حضرت(ص) و سیرۀ عملی ایشان بررسی میگردد. انگاره اساسی تحقیق این است که آن حضرت حکومت را امری الهی معرفی کردهاند که رابطهای انسانی را مستقر میسازد و حق همۀ افراد جامعه به صورت برابر و بهعنوان مسئولیتی حیاتی است و این رابطه را «رعایت» و «مراعات» به مفهوم نگهبانی و حراست دانسته که بیانگر جهتگیری و کنش مدبرانه در جهت خیر و سعادت عمومی و احقاق حقوق و مصالح امت است.
1. چارچوب نظری
به مثابه اصول اولیه برای ورود به بحث حکومت، در اینجا هفت رکن نظری از الگوی تحلیلی حکومت در اسلام مرور میگردد: اول، حکومت را ضرورتی حیاتی و همیشگی برای نوع انسان در نظر میگیریم که دولت، یعنی مظهر نظم و سامان اجتماعی و سیاسی، بدون آن معنا ندارد. از همین رو امیرالمؤمنین علی(ع) میفرمایند: «و بیگمان چارهای برای مردم از حاکم و امیر نیک یا بد نیست، که در فرمانروایی و حکومت او، انسان با ایمان بکوشد و کافر در آن بهره خویش را بیابد و خداوند در آن سرآمد[ها] را برساند و پراکندگی بدان به جمع تبدیل شود و با دشمنان جنگ شود و راهها بدان امنیت یابد و حقوق ضعیف بدان وسیله از قوی گرفته شود تا نیکوکار آسایش یابد و از ستمکار فراغت خاطر یابد»[1] (مجلسی، 1404ق.، ج33، ص358). در این بیان متین، فلسفۀ اساسی حکومت بیان شده است. بدین معنا که حکومت یک ضرورت برای زندگانی جمعی انسان آزاد و مختار است و از وجود آن چارهای نیست و جایگزین و بدلی نمییابد و به تعبیر ارسطو «امری طبیعی» است: «این ویژگی (یعنی بودن فرمانروا و فرمانبردار) در زندگان رواندار، نتیجهای از (نظام) سراسر طبیعت است...» (ارسطو، 1364، ص10).
دوم، حکومت بیانگر رابطهای دوسویه و مبتنی بر فرمان دادن و اقتدار از یک سو، و فرمان بردن و اطاعت از سوی دیگر است. بنابراین، حکومت رابطهای انسانی-
مدنی است.
سوم، باید دانست که هرچند حکومت در اصل رهبری و فرمانروایی است، در ماهیت و حقیقت آن، در انواع و گونههایش، و در چگونگی و کم و کیفش بین اندیشمندان اختلافنظرهای جدی وجود دارد و هر اندیشمندی بر گونة خاصی از آن تأکید میورزد و آن را مطلوب میشمارد؛ برای مثال، افلاطون حکومت مورد نظر خویش را جز حکومت معرفت یا تدبیر آگاهان ناشی از طبع حکیمانه ندانسته (افلاطون، 1368، ص368) و درنتیجه، از حکومت دانش و معرفت بهعنوان بهترین نوع حکومت نام میبرد (افلاطون، 1368، ص317). درحالیکه ارسطو، حکومت مبتنی بر میانهروی را بهترین میداند (ارسطو، 1364، ص180).
چهارم، اسلام دینی جامع و کامل است؛ بدین معنا که برای همة ابعاد و جوانب زندگی انسان اعم از جسمانی یا روانی و فردی یا اجتماعی و سیاسی دارای راهکار هدایتکننده است و هیچ بعدی از ابعاد زندگی او را نادیده نمیانگارد. هدف اساسی دین اسلام نیز تأمین سعادت دنیا و آخرت انسان است. این است که برنامه اسلام، با توجه به فطرت و ویژگیهای طبیعی انسان از یک سو و از سوی دیگر با توجه به هدف اصلی رسالت که تأمین سعادت انسان در هر دو جهان است، برنامهای است که «... مشتمل بر همۀ ابعاد زندگی انسان، اعم از فردی و اجتماعی و دنیوی و اخروی است. (اسلام) همان طور که برای وظایف عبادی قانون دارد، برای امور اجتماعی و حکومتی (نیز) قانون و راه و رسم دارد» (امام خمینی، 1378، ص9).
در این ارتباط صاحب مجموعه حدیثی «الکافی» در بخش کتاب العلم بابی با نام «رجوع به کتاب و سنت و اینکه هر حلال و حرامی و همۀ آنچه که مردم بدان احتیاج دارند، در کتاب یا سنت آمده است»[2] (کلینی، 1365، ج1، صص76-80) را آورده و در آن 10 حدیث را در مورد جامعیت قرآن و سنت ذکر کرده است.
پنجم، حضرت محمد(ص) پیامبری است که با تأمل و تکیه بر وحی الهی و اصل اساسی و تعیینکنندۀ فطرت انسانی، مسئلۀ حکومت را مورد عنایت خویش قرار داده است و آن را ضرورتی مهم برای انسانها و به مثابه نهادی اجرایی، مسئول و داوریکننده که ضامن مصالح و شئون آدمی و تأمینکننده سعادت این جهانی و آن جهانی است، مطرح کرده است و هم عملاً در جهت تحقق و اجرای دیدگاه خویش از هیچ کوششی دریغ نفرموده است.
ششم، نگاه پیامبر اسلام(ص) به حکومت نگاهی ابزاری است؛ بدین معنا که در اندیشه و سیرۀ او حکومت و فرمانروایی تنها یک و در عین حال امانت از سوی خدا برای تحقق عدالت و حق در جامعۀ بشری و برقراری امنیت و قانون برای راحتی آدمیان و پرورش آنها و تأمین سعادت آنها و حفظ و گسترش ارزشهای متعالی انسانی و اسلامی است؛ و در یک عبارت کوتاه، حکومت ابزار رساندن انسان به سعادت دو جهانی است. آن حضرت(ص) در بیانی مهم این موضوع را بهصورت زیر بیان میدارند: «سوگند به خدا ما بر این کار (حکومت) کسی را که خواهان آن باشد و کسی را که بر آن حریص باشد، نمیگماریم»[3] (پیام پیامبر، 1376، ص734).
هفتم، آن حضرت(ص) در تبیین حکومت و بیان ماهیت آن به هدف، نقش و کارکرد حکومت و فلسفۀ وجودی آن توجه داشته است و به نوعی فلسفۀ وجودی حکومت را در هدف و غایت و یا در کارکرد غایتمندانه میبینند. بر این اساس، بررسی این نوشتار معطوف به دو منبع اساسی باقیمانده از آن حضرت(ص) یعنی بیانات یا گفتار خاص و سیرۀ عملی یا رفتار و کردار حضرت و نیاز به مکمل این دو یعنی کتاب خدا که بنیان اندیشه و عمل حضرت را تشکیل میدهد، است.
خلاصه کلام آنکه در تبیین نظری بحث تکیه بر بیان مهمترین ویژگی متغیر مورد بحث که حکومت است و از سویی، بیانگر فلسفۀ وجودی حکومت و از سوی دیگر، بیانگر کارکرد غایتگرایانه آن از نگاه پیامبر اسلام(ص) است، یعنی عنصر «رعایت» بهعنوان مفهومی جدید و قابل تأمل و درنتیجه، مسئلۀ حکومت (متغیر وابسته) و بیان چیستی و ماهیت آن با توجه به متغیری جدید (متغیر مستقل) که همان مفهوم «رعایت» است، از لحاظ نظری تجزیه و تحلیل میگردد. به بیان دیگر، در اینجا همبستگی این دو مفهوم یا همسانی آنها و به عبارت دقیقتر، اینهمانی آن دو مورد توجه خواهد بود. بنابراین، اگر صحبت از رابطۀ بین این دو مفهوم و مسئله باشد، رابطهای اینهمانی است.
برای تحقق این امر دو کار مرتبط صورت گرفته است: ابتدا، با تکیه بر نظریۀ مفهومشناسی، هریک از دو مفهوم مورد نظر، یعنی مفاهیم حکومت و رعایت، از بعد مفهومی و سپس، با ارجاع حکومت (مفهوم وابسته) به رعایت (مفهوم جدید) عرصۀ بازکاوی مفهومشناسانه رعایت از منظر سیاسی بررسی شده است. آنگاه از لحاظ روایی مفهوم رعایت در متن (کتاب و حدیث)، و در ادامه، با گزینش متن حدیثی مورد نظر با روش تفسیری و هرمنوتیک معنایی و معناشناسی یعنی بازخوانی متن با تکیه بر معنای آن، و درنهایت، به لحاظ نظری و با شیوۀ تبیینی ربط مفهومی رعایت با حکومت بررسی میشود. درنتیجه، در این پژوهش با به کارگیری نظریههای مفهومشناسی و تفسیری یا هرمنوتیک متکی بر معنا و محتوای متن و تحلیل نظری مبتنی بر این دو الگو به بررسی و ربط مفهومی و معرفتشناسانه بین دو مفهوم وابسته (حکومت) و جدید (رعایت) پرداخته و با توجه به این نگرش، ماهیت حکومت با تأکید بر فلسفۀ وجودی آن در قالبی نظری و منسجم تبیین شده است.
2. چارچوب مفهومی
2-1. مفهومشناسی حکومت
واژۀ حکومت از ریشۀ «حکم» (ح ک م) آمده است و حکم در اصل به معنای لگام بر دهن اسب کردن، بازداشتن یا نهی کردن، فرمان دادن، ثبوت، استقرار، اتقان و منع و بازداشتن برای اصلاح و به سامان آوردن چیزی، قضاوت و داوری و نظایر اینهاست؛ برای نمونه، زبیدی در «تاج العروس»، حکم را به معنای قضاوت دانسته است. او مینویسد: «الحکم- با حرکت پیش- عبارت است از داوری (القضاء) در مورد چیزی به اینکه اینگونه است یا اینگونه نیست»[4] (زبیدی، بیتا، ج8، ص452).
این در حالی است که راغب اصفهانی در «مفردات القرآن» خود معنای اصلی آن را «منع برای به سامان درآوردن» میداند و مینویسد: «اصل معنای حکم بازداشتن برای به سامان آوردن است»[5] (راغب، 1404ق، ص126). هرچند معنای داوری را هم مطرح ساخته است؛ لذا مینویسد: «حکم داوری در مورد چیزی بر اساس چیزی دیگر (قضاوت) است» (راغب، 1404ق، ص127).[6]
در واژهنامههای فارسی نیز برای این واژه معانیای چون امر، حکم، داوری و حکومت و نظایر آن آمده است؛ برای مثال، علیاکبر دهخدا نیز در «لغتنامه» خود در مورد معانی حکم مینویسد: «بازداشتن و منع کردن از فساد... حکومت، امر، مثال فرمودن، امر کردن، فرمان دادن،... فتوا دادن، رأی دادن قاضی...، قضا، داوری، حکومت و قضیه...» (دهخدا، 1383، ذیل واژۀ حکم)، دیده میشود که در نگاه این نویسنده، حکم معنای حکومت و فرمانروایی نیز میدهد. بنابراین، در حکم چند معنای اصلی و مرتبط وجود دارد: امر و نهی یا فرمان (دادن)، داوری و قضاوت (بهطور کلی و در هر مورد)، فتوا و رأی، اتقان و تثبیت و حکومت.
حال باید دید واژۀ حکومت در واژهنامهها به چه معناست. در «فرهنگ معین» حکومت به هفت معنا آمده است: «1. فرمان دادن و امر کردن؛ 2. فرمانروایی کردن؛
3. سلطنت کردن و پادشاهی کردن؛ 4. داوری کردن و قضاوت کردن؛ 5. فرمانروایی؛ 6. سلطنت و پادشاهی و 7. داوری، قضاوت» (معین، 1376، ج1، ص1367، ذیل واژه حکومت). باید دانست که همۀ این معانی که در این واژهنامه و واژهنامههای مشابه برای حکومت آمده است، یا از مصادیق و موارد حکومت کردن است، مانند «سلطنت کردن، پادشاهی کردن» و یا از لوازم و الزامات آن است، مانند «فرمان دادن» و یا «داوری کردن» و یا بیانگر اینهمانی آن، مانند «فرمانروایی کردن». بنابراین، حکومت جز فرمانروایی و رهبری نیست. داوری و قضاوت نیز از شئون حکومت، به مفهوم سیاسی آن، است و معمولاً از الزامات آن قلمداد میشود، هرچند حکومت و حکم گاه از باب کاربرد کل برای جزء به معنای داوری و قضاوت آمده است.
اما در اصطلاح فرهنگهای علوم سیاسی، حکومت به معنای حکمرانی، فرمانروایی و ادارۀ امور عمومی یا رهبری و مدیریت جامعه است (آشوری، 1366، ص241). در دانش سیاست معمولاً حکومت را مجموعهای از سازمانهای عمومی یا نهادی همگانی میدانند که بهمنظور تأمین روابط صحیح اجتماعی، حفظ نظم در جامعه، اجرای قوانین و تأمین مصالح عمومی به وجود میآید و گاهی به معنای «قوۀ اجرایی»، در نظامهای قانونی جدید و مبتنی بر تفکیک قوا، آمده است (آشوری، 1366، ص241). معادل انگلیسی این واژه نیز لغت «government» است که به مفهوم تشکیلات سیاسی و اداری کشور، چگونگی و روش ادارۀ یک کشور یا واحد سیاسی و تشکیلات دولتی است (آقابخشی، 1363، ص110).
در منطق قرآن و حدیث نیز حکم و حکومت به معانی رهبری و فرمانروایی و امامت، داوری و قضاوت، تمایز حق از باطل، یکسره کردن اختلافات و نظایر آن آمده است؛ برای مثال، در قرآن کریم خطاب به حضرت داوود(ع) میفرماید: «ای داوود! ما تو را در زمین خلیفه قرار دادیم، پس در بین مردم به حق حکومت و داوری نمـا (...فَاحْکُمْ...)[7] (ص:26). در این بیان «فاحکم» هم به معنای پس حکومت نما و هم به معنای پس داوری نماست. البته به نظر ما معنای حکومت نما صحیحتر به نظر میرسد؛ زیرا حکومت داوری و قضاوت را در بر میگیرد و همچنین، داوری و قضاوت از لوازم و الزامات حکومت است. حکومت، معمولاً از سه نهاد اصلی یا سه قوه تشکیل میشود که عبارتاند از: قوای مقننه (قانونگذاری)، مجریه (اجرای قانون) و قضائیه (داوری)؛ بنابراین، نمیتوان قضاوت و داوری را از حکومت جدا دانست.
لازم به ذکر است که در احادیث پیامبر(ص) و سایر پیشوایان معصوم(ع) نیز حکومت هم در معنای فرمانروایی و هم سایر معانی آمده است؛ برای مثال، پیامبر(ص) در حدیثی میفرماید: «البته من بعد از خودم بر امتم از سه گونه کنش میترسم: یک. لغزش و خطای دانشمند؛ دو. فرمانروایی (حکومت) ستمگر، و سه. هوس مورد پیروی»[8]. در این بیان پیامبر(ص) از حکم جائر و فرمانروایی ستمگر در کنار لغزش دانشمند و هوسهای مورد پیروی بهعنوان سه کنشی که او نسبت به آنها در بین پیروانش نگران و خائف است، یاد میکند. لذا پیامبر(ص) نسبت به وجود چنین حکومتی در جامعه پس از خویش اخطار میدهد و احساس نگرانی میکند. «در نهجالبلاغه و بهطور کلی در متون احادیث اسلامی... حکومت در اصطلاح اسلامی به معنای وسیع سیاسی، قضائی، اقتصادی و فلسفی آمده است» (عمید زنجانی، 1367، ج2، ص147). پس یکی از معانی حکم در قرآن، حدیث، کلام و فقه که کاملاً مرتبط با حکم به مفهوم شرعی و فقهی نیز است، حکومت میباشد. همانگونه که گاه «حَکَم» بهعنوان نامی از نامهای خداوند به کار رفته است؛ برای مثال، در دعای مجیر آمده است: «منزهی تو ای فرمانروا (حَکم)، برتری تو ای حکیم، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده...» بنابراین، حُکم میتواند در معنایی کامل همان حکومت و حَکَم میتواند به معنای حاکم (فرمانروا) باشد. حکومت نیز فرمانروایی و مسئولیت است و این موضوع مورد توجه برخی از اندیشمندان مسلمان قرار گرفته است؛ برای مثال، شهید صدر در تعریف حکومت از دیدگاه اسلام مینویسد:
«حکومت در دولت اسلامی عبارت است از رعایت و حفظ شئون امت بر اساس شریعت اسلامی و به همین جهت بارها بر حاکم (فرمانروا) اسم «راعی» و بر فرمانبرداران (مردم) نام «رعیت» اطلاق شده است؛ همانگونه که در حدیث شریف (کلکم «راع» و کلکم مسئول عن «رعیته») (مجلسی، 1404ق، ج72، ص38) آمده است» (صدر، 1410ق، رقم6)
در اینجا شهید صدر به مفهوم و محتوای نظری و مفهومی یا چیستی و ماهیت حکومت توجه دارد نه به شکل ظاهری آن و لذا از این سخن استنباط میشود حکومت، یعنی حفظ مصالح و شئون امت؛ و حکومت اسلامی نیز مصالح و شئون امت اسلامی را در درون دولت اسلامی و بر مبنای شریعت و دین اسلام حفظ و حراست میکند.
2-2. مفهومشناسی رعایت
2-2-1. رعایت در لغت
سه کلمۀ «راعی»، «رعیت» و «رعایت» از ریشۀ «رعی (رعا)» میآید که در لغت عربی در اصل، به معنای مراقبت و نگهداری از حیوان، غذا دادن و رسیدگی به آن یا تیمار و سرپرستی حیوان در جهت حمایت از او و در نظر گرفتن شئونش است. راغب اصفهانی در کتاب «المفردات» مینویسد: رعی در اصل محافظت از دیگری است، یا از طریق تغذیه و پرورش او که حافظ زندگانیاش است و یا به حفظ و نگهداری او از دشمن»[9] (راغب، 1404ق.، ص198). او در ادامه بر عنصر حفاظت تأکید میورزد: «گفته میشود رعیته، یعنی او را پاسداری کرد (یقال رَعَیتهُ، ای حفظته) (راغب، 1404ق.، ص198). در دیگر فرهنگهای عربی نیز «رعی» به همین معنا آمده است؛ برای مثال، در «لسان العرب» معنای الرعی را «الکَلأَ» میداند: «رعی: الرَّعْیُ: مصدر رَعَى الکَلأَ ونحوَه یَرْعى رَعْیاً» (ابنمنظور، 1388، ج14، ص325) (الرعی مصدر رعا: حفاظت کردن، مراقبت کردن، مواظبت کردن...). او بر همین اساس راعی را نگهبان و حارس میخواند: «و راعی کسی است که نگهبان و محافظ جاندار است، یعنی آن را حمایت و حراست (یَحوطُها و یحفظُها) میکند»[10] (ابن منظور، 1388، ج14، ص325). «والراعِی یَرْعى الماشیةَ أَی یَحوطُها ویحفظُها» (ابنمنظور، 1388، ج14، ص325) (و راعی کسی است که نگهبان و محافظ جاندار است؛ یعنی آن را حمایت و حراست میکند) و «راعی جاندار: نگهبان و حافظ آن... و جمع آن رعاة است...» (ابنمنظور، 1388، ج14، ص325). پس در چنین برداشتی مراعات به معنای محافظت و نگهبانی است (ابنمنظور، 1388، ج14، ص325).
در واژهنامههای فارسی نیز رعایت از مقولههای نگهبانی و برتر از آن، تکریم، نوازش و نظایر آن ذکر شده است؛ برای مثال، دهخدا در «لغتنامه» این معانی را برای واژه رعایت ذکر کرده است: «نگاهداشت، نگاهداری،... نگاهداشت حق،... پاس داشتن،... تکریم، سیاست و تدبیر، بخشایش، نوازش، مهربانی، دستگیری...» (دهخدا؛ ذیل واژه رعایت). بنابراین، رعی و رعایت به معنای مراقبت و پاسداری، حفاظت و نگهداری، حراست و نگهبانی و بهطور کلی، مراعات آن، یعنی حفظ حدود و شئون آن چیز است. در فرهنگهای عربی به زبانهای دیگر نیز رعی و همخانوادههایش به همین معانی آمده است؛ برای مثال: «رعی... چراندن،... نگهداری کردن (از گله)، مواظبت کردن، نگهداری کردن (کسی را)،... مواظبت کردن، رسیدگی کردن،... توافق داشتن (با چیزی)، رعایت کردن،... در نظر داشتن،... نگهداری، مراقبت، مواظبت، حمایت،... رعایت،... سرپرستی،...» (آذرنوش، 1379، ص240).
محدثان نیز کموبیش به مفاهیم نگهبانی و پاسداری و حمایت و امثال آن در تعبیر از رعی و سایر مشتقاتش توجه کردهاند؛ برای مثال، علامه مجلسی در «بحارالانوار» در شرح حدیثی از امام ابوالحسن موسی کاظم(ع) که در مورد جاهطلبی و ریاستدوستی است که درظاهر، در اشاره به آیۀ 83 سوره قصص[11] بیان شده است و در آن امام(ع) زیان جاهطلبی و حب ریاست بر مردم را از زیان دو گرگ درنده برای گله گوسفند (بیشبان) شدیدتر میداند،[12] نیز مینویسد:
«رِعاء... جمع راع و اسم فاعل است و رُعاء (نیز) اسم جمع است. بر اولی نویسنده کتاب «المصباح» و بر دومی قاضی تصریح کرده است و عبارت تفرقالرعاء برای بیان شدت زیان است. پس راعی (شبان) آنگاه که حضور دارد، گرگ را از زیان زدن به رمه بازمیدارد و از رمه حمایت و حراست مینماید و ظاهر بیان آن حضرت این است که... زیان وجود دو گرگ در رمه گوسفندان از زیان ریاست (استبدادی و ستمگرانه) در دین مسلمانان شدیدتر نیست»[13] (مجلسی، 1404ق، ج70، ص146).
بهطور کلی، از فرهنگهای گوناگون استنباط میشود که رعایت و مراعات دارای معانی مرتبط زیرند:
یک. پاس داشتن، نگهبانی، حفاظت و حراست؛ در سخنان پیامبر نیز آمده است: «خرد نگهبان (راعی) پرستشگران (عابدان) است»[14] (نوری، 1408ق.، ج11، ص206).
دو. نگهداشت و پاسداری از حق و حقیقت، مراقبت از حق و شأن و جایگاه مورد رعایت؛ شاعر گوید: «هیچکس را غم ولایت نیست ــ کار اسلام را رعایت نیست». در «لسان العرب» آمده است: «و راعیته (و آن را مراعات کرد): من مراعاة الحقوق (از پاسداشت حقوق است) (ابنمنظور، 1388ق، ج14، ص327). وی در اینجا به شعری از شاعر عرب، ذوالاصبح، استناد میکند که میگوید: «برخی بر برخی دیگر ستم روا داشتند، پس هرگز حقوق دیگری را رعایت نکردند (فلم یرعوا)»[15] (ابنمنظور، 1388ق، ج14، ص327).
سه. تأمل؛ ملاحظه و دقت نظر در امور برای به کمال رساندن آنها یا درک حقیقت آنها؛ برای مثال، در حدیث در مورد تأمل و دقت در کتاب خدا در هنگام قرائت چنین آمده است: «بدترین مردم شخصی است که کتاب خدا را میخواند بدون آنکه چیزی از آن را رعایت نماید...»[16] (ابنمنظور، 1388ق، ج14، ص328).
چهار. تکریم، بخشش، احترام و نوازش، دستگیری، مهربانی و احسان؛ در «شرح نهجالبلاغه» اثر ابن ابیالحدید معتزلی آمده است: «و نه دستگیری که با چشم مهر و عطوفت بنگرد»[17] (ابن ابیالحدید، 1404ق، ج15، ص12).
از معانی چهارگانۀ بالا درمییابیم که رعایت، رابطهای مرکب از چهار عنصر است:
اول. ملاحظه و تأمل؛ دوم. احقاق حق؛ سوم. پاسداری و نگهبانی و صیانت و چهارم. تکریم و مهرورزی.
مفاهیم چهارگانه بالا رویهمرفته بیانگر پاسداشت و احقاق حق و بذل عنایت برای به کمال رساندن و شکوفا کردن است. اما رعایت در کل معنای گستردهتری را نیز میرساند و آن:
پنج. سیاست و تدبیر است که به چهار عنصر مفهومی دیگر معنا و ارزش میدهد و آنها را با عدالت قرین میسازد. چه سیاست در این نگاه بیانگر نوعی جهتگیری عاقلانه در جهت احقاق حق و سرپرستی حقیقی است؛ لذا رکن اساسی رابطه است. ازاینرو، رعایت نوعی رابطه سیاسی و یا سیاست- به معنای حقیقی- است (نمودار شماره 1):
نمودار شماره 1. عناصر مفهومی «رعایت»
سیـــــاســــت یا رعـــــایـــــت |
نگهبانی و حراست تکریم و مهرورزی
ملاحظه و تأمــل احقاق حــق و شأن
رهبـــــری و هدایـــــت
2-2-2. رعایت در سیاست
معانی سیاسی واژه رعایت و رعی نیز نگهبانی، مراقبت، پاسداری، حفاظت، سرپرستی و مهمتر از همه «سیاست» است و راعی به مفهوم سیاستمدار، مدیر، مدبر، نگهبان، هادی و مراقب است و هر نگهبان و مراقبی راعی است؛ برای مثال، پادشاه (امیر) مردم (جامعه) خود را پاسداری و حمایت کرد»[18] (البستانی، 1362، ص196). راغب باصراحت تام در سدههای قبل در خصوص وضع واژه «الرعی» و «الرعاء» برای نگهبانی و سیاست مینویسد: «و واژههای رعی (الرعی) و رعاء (الرعاءِ) برای حفظ و سیاست (السیاسة) جعل شده است»[19] (راغب، ص198). وی پس از آن به سخن خدای حکیم در قرآن استناد میجوید که میفرماید: «فما رعوها حق رعایتها» (حدید:37)؛ و توضیح میدهد که معنایش چنین است: «آن را آنگونه که شایسته حراست و نگهبانی بود، حراست و نگهبانی نکردند»[20] (راغب، 1404ق، ص198). در فرهنگی دیگر هم آمده است که رعی به معنای حکومت و سیاست است: «(الرعی) ایضا الحکومة والسیاسة... (الرعایة)... به معنای ملاحظه و تدبر...» (الشرقی، 1366، ص1762)؛ و یا راغب اصفهانی بهصراحت تأکید دارد که هر سیاستمداری راعی است. او مینویسد: «و هر سیاستمدار و سآئسی خواه بر نفس خویشتن مراقبت و راهبری داشته باشد و خواه بر دیگران، «راعی» نامیده میشود»[21] (راغب، 1404ق، ص198).
در «لسانالعرب» نیز آمده که رعایت حرفه و شغل راعی بوده و مورد سیاست، مورد رعایت است: «رعایت: حرفه و شغل راعی، و مورد سیاست (مسوس): مورد رعایت است»[22] (ابنمنظور، 1388ق، ج14، ص326). نویسنده سپس به قول ابوقیس ابناسلت استناد میکند که گفته است: «... و در اقوام رعایت شونده (مورد رعایت) مانند رعایتکننده نیست»[23] (ابنمنظور، 1388ق، ج14، ص326). نیز آمده است: «والراعی: الوالـی، والرَّعِیّة: العامَّة» (ابنمنظور، 1388ق، ج14، ص327)؛ یعنی: راعی: والی (فرمانروا و سرپرست) است و رعیت، عموم مردم هستند. وی همچنین مینویسد: «و امیر رعیت (مردم) خود را مورد رعایت قرار داد... و هرکس که سرپرستی امر قومی را برعهده گرفت، راعی آنان است و آنها رعیت اویند... وقد استرعاه ایاهم: درخواست محافظت و حراست آنان را کرد واسترعیته الشیء: پس آن چیز را مورد نگهبانی و رعایت قرار داد»[24] (ابنمنظور، 1388ق، ج14، ص327).
تبیین مفهومشناسی به لحاظ سیاسی واژه ما را به این نگرش رهنمون میسازد که راعی یا همان سیاستمدار در جامعه بهمثابه عین یا چشم و دیدبان جامعه در برابر دشمنان آن جامعه است. جالب توجه است آنکه کاربرد واژه «رعایت» (رعایة) به معنای «سیاست» در زبان عربی سابقهای بسیار طولانی دارد. بر این اساس، رعیت نیز همان امت، ملت یا هر چیزی است که تحت مراقبت، نظارت و فرمانروایی قرار میگیرد و بر همین اساس، رعیت به معنای مردم و عموم مردم آمده است.
2-2-3. رعایت در قرآن و احادیث
در قرآن و روایات نیز بارها «راع» به معنای محافظ، مراقب، نگهبان و نظایر آن؛ و «رعایت و مراعات» نیز به مفهوم پاسداری، نگهبانی و موارد مشابه آمده است؛ برای مثال، در قرآن در مورد مسیحیانی که راه حق را آنگونه که باید نرفتند، میخوانیم:
«پس آن (دین و کتاب عیسی(ع)) را آنگونه که باید و شایسته بود، رعایت نکردند»[25] (حدید:37)، که به بیان اهل لغت و بسیاری از مفسران قرآن معنایش این است: «آن را آنگونه که شایسته حراست و نگهبانی بود، حراست و نگهبانی نکردند».[26]
در احادیث پیامبر اسلام(ص) آمده است: «هرچیز را ابزار و ذخیرهای است و ابزار و ذخیرۀ مؤمن، خرد است و هرچیز را مرکبی است و مرکب مرد، خرد است و هرچیز را غایتی است و غایت عبادت، خرد است و هر قومی را نگهبانی (راع) است و نگهبان (راعی) پرستشگران، خرد است...»[27] (نوری، 1408ق، ج11، ص206؛ مجلسی، 1404ق، ج1، ص95). همانگونه که پیشتر بیان شد، آن حضرت در تبیین راع و رعیت میفرماید: «آگاه باشید که همۀ شما نگهبان و فرمانروایید (کُلُّکُمْ راعٍ) و همه شما در برابر رعایت و نگهبانی خویش مسئول و مورد بازخواستید (وَکُلُّکُمْ مَسْؤُولٌ عَنْ رَعِیَّتِه)». همچنین، آن حضرت به امیر مؤمنان علی(ع) میفرماید: «من و تو پدران این امت هستیم. پس نفرین خدا بر آنکه از ما سرپیچی نماید، بگو آمین، گفتم آمین. سپس، فرمود: من و تو رهبران این امت هستیم، پس نفرین خدا بر کسی که از ما روی برگرداند، بگو آمین، گفتم: آمین. سپس فرمود: من و تو نگهبانان (راعیا) این امتیم، پس نفرین خدا بر کسی که از ما روی برگرداند، بگو آمین، گفتم: آمین. امیر مؤمنان(ع) فرمود: و شنیدم که دو نفر با من آمین میگفتند. پس گفتم یا رسولالله(ص) و چه کسانی با من آمین میگویند؟ فرمود: جبرئیل و میکائیل(ع)»[28] (مجلسی، 1404ق، ج36، ص5؛ صدوق، 1366، ص118). و یا در روایتی دیگر در بیان شاخصهای شناخت
امام به راعی که از مسئولیت خویش فرار نمیکند و طفره نمیرود، اشاره شده است:
«امام، دانشمندی است که جهل نمیورزد و سرپرست و نگهبانی (راع) است که از مسئولیت خود طفره نمیرود (یا در برابر دشمن عقبنشینی نمیکند)»[29] (طبرسی، 1403ق، ج2، ص436).
حضرت امام صادق(ع) در بیانی از امیرالمؤمنین علی(ع) سخن از راع بودن برای حقوق الهی که به معنای احساس مسئولیت نسبت به آنها و مراعات و تلاش برای اجرای آنهاست، به میان میآورد: «و نگهبان و حافظ هر آنچه بهعنوان امانت در دست توست، باش و نیز نگهبان و تحققبخش (رَاعِیاً) حق الهی در مورد آن باش»[30] (کلینی، 1365، ج3، ص537). امام صادق(ع) نیز باصراحت از نصب راعی یا سیاستمدار از سوی خدا سخن میگوید: «... آیا نمیبینی که خداوند نگهبان و سرپرستی را میگمارد و خلیفهای را جانشین میسازد...»[31] (مجلسی، 1404ق، ج26، ص137؛ طوسی، 1414ق.، ص443).
در دعاها و نیایشها، خدا را اینگونه میخوانیم: «ای نگهبانتر و رعایتکنندهتر از هر نگهبان و رعایتگری (یا أرعى من کل راع)» (المصباح للکفعمی، ص351، نوری، 1408ق، ج11، ص207)؛ یعنی: ای نگهدارتر از هر نگهبانی. و نیز در دعای جوشن کبیر آمده است: «ای راهنمای کسی که راهنمایی بخواهد و ای حافظ کسی که حراست طلبد و ای نگهبان کسی که نگهبانی بخواهد (یا راعی من استرعاه) و ای شفابخش کسی که شفا درخواست نماید»[32] (قمی، بیتا، دعای جوشن کبیر).
بهطور کلی، با توجه به آنچه بیان شد، میگوییم در مفهوم سیاسی، رعی، رعایت، مراعات که ریشه و مصدر راع و رعیت است، عبارت است از کنش مدبرانه و آگاهانه همراه با دقت و تأمل در جهت احقاق حقوق و تأمین شئون و مصالح امت یا چیزی که به پاسداشت و تکریم و درنتیجه، شکوفایی و تکامل آن منجر گردد. حکومت نیز عبارت است از: کنشی سیاسی و مدبرانه در جهت پاسداشت حقوق و شئون آدمیان در میان آنها که در قالب نهادهای عمومی تجلی پیدا میکند و وظیفۀ آن در برابر جامعه و شهروندان جز رعایت و مراعات آنان نیست. پس در نگاه پیامبر(ص) حکومت اداره و تدبیر صرف امور عمومی جامعه نیست بلکه مهمتر از آن بعد ارزشی تعریف حکومت است که در مفهوم رعایت و ارتباط تنگاتنگ آن با مسئولیت نهفته است که میتوان آن را خدمتگزاری دانست.
2-2-4. رعایت در کلام نبوی
بررسی برخی از گفتارها و احادیث رسولالله(ص) بیانگر این است که آن حضرت حکومت و فرمانروایی را «رعایت» و «مراعات» به مفهوم «نگهبانی»، «حراست» و «حفاظت» و «پذیرش مسئولیت» میداند. لذا، آن حضرت حکومت بر انسانها را با مسئولیت قرین میسازد. با آشنایی با کاربرد مفهوم رعایت برای تبیین و بیان چیستی و ماهیت حکومت در اینجا ابتدا در بین سخنان آن حضرت تنها به پنج مورد از مواردی که آن حضرت از مفهوم رعایت و مشتقات آن برای بیان حکومت و مدیریت و فرمانروایی استفاده کرده است، اشاره میگردد. لازم به یادآوری است که گزینش و بیان این تعداد با توجه به کاربرد واژۀ رعایت و مشتقات آنها در زمینههای موضوعی گوناگون بوده است و همچنین، بیان این تعداد استناد در اینجا تعمدی است و بیانگر اهمیت مسئله در نگاه آن حضرت است. بهعلاوه در این میان هریک از این استنادات میتوانند مفسر دیگری بهویژه مفسر روایت مشهور اول باشند که از سوی برخی مورد سوءاستفاده قرار گرفته است. این روایتها عبارت است از:
یک. «(الا) کُلُّکُمْ راعٍ، وَکُلُّکُمْ مَسْؤُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ» (مجلسی، 1404ق، ج72، ص38)؛ یعنی همگی شما نگهبان هستید و در برابر رعیت (مورد نگهبانی و سرپرستی) مسئول هستید.
دو. «مرد نگهبان و سرپرست خانوادهاش است و هر نگهبان و سرپرستی در برابر رعیتش (مورد نگبانیاش) مسئول است. و زن نگهبان و سرپرست دارایی همسرش است و در برابر آن مسئول است»[33] (احسائی، 1405ق، ج1، ص130).
سه. «آگاه باشید، همۀ شما نگهبانید، و در برابر پیروان و مورد نگهبانیتان مسئولید. پس امام (امیر)[34] که نگهبان و سرپرست مردم است در برابر آنان مسئول است، و مرد نگهبان و سرپرست خانوادهاش است و نسبت به آنان مسئول است، و زن نگهبان و سرپرست خانه همسر و فرزندانش است و نسبت به آنان مسئول است، و بنده نگهبان دارایی صاحبش است، و در برابر مورد رعایتش (رعیتش) مسئول است، پس آگاه باشید که همۀ شما سرپرست و نگهبانید و همگانتان در برابر مورد نگهبانیتان مسئولید»[35] (مسلم، 1420ق.، ص825؛ دیلمی، 1412ق.، ج1، ص184؛ احسائی، 1405ق، ج1، ص129؛ ورام، بیتا، ج1، ص6).
چهار. در بیانی خطاب به امیر مؤمنان علی (ع) میفرماید: «من و تو، نگهبانان و سرپرستان این امت هستیم، پس نفرین خدا بر کسی باد که از ما دور افتد»[36] (مجلسی، 1404ق، ج5، ص33؛ صدوق، 1366، ص119).
5. «هیچ بندهای نیست که خداوند یکتا نگهبانی و سرپرستی جمعی را بدو سپارد و او در امانتداری و خیرخواهی آنان نکوشد، جز اینکه هرگز بوی بهشت به مشامش نخواهد رسید»[37] (بخاری، 1422ق، ص1263).
3. تحلیل «حدیث راع»
در ادامۀ نوشتار، بهاختصار به بررسی اجزای حدیث راع با توجه به اساسی بودن آن برای بیان چیستی حکومت میپردازیم:
3-1. اَلا
«الا»[38] حرف هشدار، تنبه، آگاهی و فریاد بیدارباش است؛ یعنی بدانید و آگاه باشید. این حرف معمولا در جایی میآید که عبارت پس از آن یا واقعیتی اساسی و یا ضرورتی حیاتی و یا اعلام خطری مهم و یا بشارت به خبری مهم و ارزشمند باشد. بنابراین، عبارت «کُلُّکُمْ راعٍ، وَکُلُّکُمْ مَسْؤُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ» هم میتواند بیانگر واقعیتی اصیل باشد؛ بدین معنا که هر حکومتی و ادارهای و تدبیری رعایت و رعاء است و شرایط خاص آن را دارد ولذا، نشاندهندۀ این است که حقیقت حکومت و اصل آن جز رعایت و مراعات نیست. همچنین، با توجه به این تأکید است که مىتوان حکومت را بهمثابه ضرورتی حیاتی در عرصۀ زندگى جمعی انسان در نظر گرفت.
3-2. کلکم
کلکم، خطابی عام است؛ یعنی همۀ پیروان آن حضرت را در بر میگیرد و حتی در عرصۀ جامعۀ جهانی نیز همۀ جهانیان را در بر میگیرد و هیچ استثنایی را نمیپذیرد. بهعلاوه هیچ قرینهای در کار نیست که پیامبر(ص) این بیان را خطاب به گروهى خاص با افرادی خاص و مورد نظر مطرح کرده باشد. لذا در عمومیت آن هم به لحاظ مضمون و محتوای حدیث، و هم به لحاظ استناد و شأن نزول حدیث، تردیدی نیست. به لحاظ ادبی نیز «کل» در اینجا واژهاى است که براى بیان عمومیت و استغراق به کار میرود؛ یعنی تمام افراد. «کُم» (شما) را بدون استثنا در بر میگیرد. کاربرد این واژه بیانگر غیرانحصاری بودن رعایت و حکومت است. سیاست و درنتیجه، حکومت امری است همگانی و همگان در آن حق دارند و سهیم هستند؛ لذا نباید در انحصار شخص خاص، گروه خاص، طبقة خاص و یا حزب و جناح خاصی قرار گیرد. سیاست امری عمومی و غیرخصوصی است ولذا، مخاطب آن نیز همگاناند، نه افرادی خاص.
3-3. کلکم راع
این بیان «کلکم راع» نشان از این دارد که انسان به دلیل انسان بودنش از سویی «راع» و از دیگر سوی «رعیت» است؛ یعنی انسان از آن حیث که انسان است، طبعاً داراى نوعى نفوذ و ولایت نسبت به دیگران است؛ زیرا با آنها دارای سرنوشت و زندگى مشترک است و همه در برخورداری از این سرنوشت مشترک با هم برابرند. مردم از آن حیث که انسان هستند، راعی نیز میباشند و هیچ استثنایی در میان نیست.
بر همین اساس، بهزعم نویسنده حدیث دوم و ادامه حدیث سوم بیانگر مصادیق راعی و از باب نمونه و مورد است و بیانگر کلیت و انحصار نیست و بهظاهر آن حضرت برای روشن ساختن موضوع برای افراد زمان خویش و اکمال بحث این مصادیق را بیان کرده، هرچند عمومیت سخن و منظور حضرتش کاملاً روشن و مبرهن است. بهعلاوه موضوع ولایت مؤمنان بر یکدیکر در قرآن کریم آمده است، آنجا که میفرماید: «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ...» (توبه:71).
به تعبیر شهید صدر: «و این حقی است عمومی که همه باید به یکسان از آن استفاده کنند» (صدر؛ 1359، ص50). بهزعم نویسنده، بیان پیامبر(ص) نیز مؤید و بیانگر چنین حقی است؛ زیرا رعایت همان ولایت است. همانگونه که آمده است: «وراعی القوم من ولى علیهم» (مجلسى، 1404ق، ج34، ص8). یعنی: راعی قوم کسی است که بر آن قوم دارای ولایت است. پس راعی همان ولی است و مؤمنان ولی یکدیگرند؛ یعنی راعى هم هستند.
3-4. کُلُّکُمْ مَسْؤُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ
پیامبر رحمت(ص) در این بخش از بیان خویش رعایت را با مسئولیت پیوند میدهد. بدین معنا که رعایت ذاتاً و فینفسه در درون خود معنای مسئولیت و عنصر مسئولیت را داراست. بنابراین، راع بودن مترادف با مسئول بودن است بلکه فراتر از آن و رعایت مترادف با مسئولیت، بلکه بسی گستردهتر از آن. مسئولیت بدین معنا مصادیق و شاخصها و معیارهای گوناگونی دارد؛ برای مثال، در قرآن کریم یکی از معیارها و شاخصهای مسئولیت دوجانبۀ آدمیان در برابر هم (اولیاء) یا (راعیان) در قالب فرمان دادن به یکدیگر به نیکی و معروف و بازداشتن یکدیگر از بدی و منکر آمده است:
«... یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ...» (توبه:71). در زبان پیامبر(ص) مسئولیت بهصورت کلی و عام بیان شده است.
امام خمینی(ره) نیز به پیروی از آن حضرت(ص)، اهمیت مسئولیت همگانی را بدینسان مطرح میسازد: «الان مکلفیم ما، مسئولیم همهمان، همهمان مسئولیم، نه مسئول براى کار خودمان، مسئول کارهاى دیگران هم هستیم «کلکم راع وکلکم مسؤول عن رعیته» همه باید نسبت به همه رعایت بکنند... مسئولیت من هم گردن شماست؛
شما هم گردن من است. اگر من پایم را کج گذاشتم شما مسئولید اگر نگویید چرا
پایت را کج گذاشتى؟ باید هجوم کنید باید نهى کنید که چرا؟...» (امام خمینی، 1378، ج8، ص487).
3-5. رعیت
در برابر «راع» بهعنوان مسئول «مرعی» قرار دارد که بهصورت عام به مورد رعایت و مورد مسئولیت اطلاق میشود؛ یعنی آنچه که نگهبانی و حراست میشود. اما به لحاظ سیاسی در مورد آدمیان در برابر راع یا راعی، بهصورت خاص واژه «رعیت» به کار میرود. در اینجا رعیت نه تنها بیانگر معنایی منفی، برخلاف تصور رایج، نیست بلکه تنها نوعی کاربرد واژهای است برای تمایز میان دو نوع مرعی یا مورد رعایت؛ یعنی آدمیان یا موجودات خردمند مختار و آزاد و سایر مراعی. لذا همانگونه که بیان شد، در واژهنامههای عمومی و دانشنامههای خاص نیز رعیت جز به انسانها به هیچچیز دیگری اطلاق نشده است. بر همین اساس، همۀ فرهنگها این واژه را به معنای مردم، تبعه، شهروندان و... معنا کردهاند. بنابراین، به لحاظ لغوی نیز کاربرد رعیت در مورد انسان بهعنوان موجود خردمند مختار جنبۀ خاص دارد و این امتیاز، این کاربرد را نشان میدهد. به همین جهت، در هیچجا واژۀ رعیت به معنای گوسفندان یا اشتران، که غیرانساناند، و یا سفیهان، دیوانگان و صغیران، هرچند که از جنس انسان هستند، نیامده است. بهعلاوه تصور شباهت رعیت با گوسفند و نظایر آن با متن حدیث و عمومیت رعایت برای همگان و برابری آنها در رعایت و ولایت در تناقض قرار دارد؛
زیرا گوسفند و اشتر و دیوانه و سفیه و صغیر نمیتواند راع باشد و نمیتواند
مسئول باشد و شاید اگر جز این بود، پیامبر خدا(ص) بهجای کلکم مثلاً میفرمود: رعاتکم و یا بعضکم.
متأسفانه در فرهنگ عمومی و گاه برخی از تفاسیر تخصصی، از واژههای راعی و رعیت برداشت غلطی شده و راعی را به مفهوم «قیم» و رعیت را به مفهوم افراد یا جمعی که باید تحت قیمومیت قرار بگیرند، معنا کردهاند و از این نظر، جامعه و مردم را به صغیران، سفیهان و دیوانگان تشبیه کردهاند که نیاز به قیم یا چوپان دارند؛ درحالیکه اینگونه نیست و از مفهوم رعیت چنین موضوعی، در مفهومشناسی لغوی و اصطلاحی، استنباط نمیشود.
3-6. رعی، رعاء، رعایت و مراعات
در اندیشۀ رسولالله(ص) رابطۀ میان راع و رعیت (فرمانروایان و فرمانبرداران) یا نظام سیاسی و مردم از جنس رعی، رعاء، رعایت و مراعات است که رابطهای مبتنی بر مسئولیت و تعهد دوجانبه، یعنی قابل بازخواست است (مسئول). بنابراین، راع در اینجا باید به رعایت مردم و احقاق حقوق آنها و حفظ و حراست شئون آنها بیندیشد؛ یعنی پاسدار شئون، حقوق و مصالح آنان یا به بیان روشنتر، خدمتگزار آنان باشد. در غیر این صورت، راع و مسئول نخواهد بود بلکه مسلطی مستبد خواهد بود که نه مفهوم حکومت به معنای رعایت را درمییابد و نه درحقیقت راع است. همانگونه که آن حضرت در بیانی روشن در این مورد میفرماید: «هر زمامداری که سرپرستی چیزی از امور امت مرا به دست گیرد و در کار آنها مثل کارهای خصوصی خودش دلسوزی و کوشش نکند، خداوند متعال در روز رستاخیز او را وارونه در آتش اندازد»[39] (راهنمای انسانیت، 1377، ص343).
4. استنتاج سیاسی
از تفسیر فوق و بررسی و تأمل در احادیثی که در این نوشتار بررسی گردید و همچنین، روایات مشابه آنها بهزعم نویسنده نکات زیر استنباط میگردد:
4-1. پذیرش هرگونه تعهدی یا مسئولیتی نسبت به دیگران یا برعهده گرفتن انجام هرگونه کاری در ارتباط با سرنوشت دیگران، و یا شریک شدن با دیگران برای انجام هر امر مشترکی، در دیدگاه پیامبر بیانگر «راع بودن» در برابر آنان است. از چنین دیدی هر رابطۀ دوطرفۀ مبنی بر فرمان بردن و فرمان دادن، نوعی «رعایت» یا «مراعات» است و دو طرف آن، با توجه به نوع مسئولیت، «راعی» و «رعیت» هستند؛ برای مثال، همسری و زوجیت در دیدگاه رسولالله(ص) یک رابطۀ دوطرفۀ یا «رعایت» است و هر دو طرف (زوج و زوجه) راع (نگهبان و سرپرست)، و هر دو مورد رعایت هستند و لذا هر دو در برابر یکدیگر مسئولاند.
4-2. دوطرفه بودن رابطه در فرایند «رعایت» به مفهوم دوجانبه بودن و دوطرفه بودن مسئولیت است. پیامبر اسلام(ص) باصراحت تمام این دوجانبه بودن را در قالب مصادیقی که ذکر کرده، بیان نموده است. بنابراین، در این دیدگاه هر رابطه دوجانبه یا دوطرفهای فینفسه نوعی «رعایت» یا «نگهبانی» است (وکل راع مسؤول عن رعیته). به بیانی دیگر، این رابطۀ دوجانبه را میتوان در دو قالب رعایت و مسئولیت دید.
4-3. حکومت، امامت، امارت، ولایت و بهطور کلی هرگونه رهبری جمعی و عمومی، خواه بر یک جمع کوچک و یا یک امت، نیز نوعی رابطۀ دوجانبه یا رعایت است که همۀ الزامات تمام روابط دوجانبه را دارد. بنابراین، در این رابطۀ دوجانبه که رسولالله(ص) بهصراحت هر نوع حکومت و رهبری را رعایت میداند. درنتیجه، همۀ حاکمان و رهبران جامعه با توجه به مسئولیتشان در برابر مردم، راع و راعی هستند؛ یعنی چون در برابر مردم (رعیت) مسئولاند، پس راع هستند، و از سوی دیگر، طرف دیگر رابطه یعنی مردم یا رعیت نیز از بعدی دیگر و به لحاظ مسئولیتشان راع و راعی هستند ولذا، در برابر گروه اول به نوعی دیگر دارای مسئولیتاند.
4-4. با توجه به مطالب پیشین، پیامبر(ص) خود را رهبر و راع امت میداند و خطاب به امیر مؤمنان علی(ع) نیز وی را راع و رهبر امت میداند. درواقع، آن حضرت از سویی با ابتنای رهبری خویش و امامان معصوم(ع)، تحقق رعایت و مسئولیت را با عصمت و عدالت ربط میدهد و از دیگر سو، ظرفیت مورد نیاز برای تحقق این رابطه دوطرفه را بیان میکند (أنا وأنت راعیاً هذه الأمة). بنابراین، این رابطه که بهوضوح و روشنی سیاست و یا حکومت نیز نامیده میشود و یا دستکم یکی از ابعاد سیاست است، شأنی است که درخور هرکسی نیست و افراد لایق خویش را میطلبد. به بیان دیگر، در دیدگاه پیامبر اسلام(ص) سیاست و حکومت لباسی است که پیکر شایسته خود را میطلبد. لذا حضرتش میفرماید: «سوگند به خداوند یکتا ما بر این کار (حکومت) کسی را که خواهان آن باشد، یا برای به دست آوردنش حریص باشد، نمیگماریم»[40] (پیام پیامبر، 1376، ص734).
امام خمینی(ره) نیز این موضوع را چنین بیان کرده است: «و اما سیاست به معنای اینکه جامعه را راه ببرد و هدایت کند به آنجایی که صلاح جامعه و صلاح افراد هست، این در روایات ما برای نبیّ اکرم(ص) با لفظ «سیاست» ثابت شده است... در آن روایت هم هست که پیغمبر اکرم(ص) مبعوث شد که سیاست امت را متکفّل باشد» (امام خمینی، 1378، ج16، ص388).
4-5. در این احادیث موضوع رابطه دوجانبۀ سیاست و حکومت و سایر روابط مشابه با قید تأکید بیان شده است که از سویی، بیانگر اهمیت مسئله و از سوی دیگر، نشان از توجه پیامبر خدا(ص) به سرنوشت انسانها و جوامع بشری بهویژه امت خویش است و اینکه حضرتش قصد دارد با ارجاع حکومت به رعایت و برابر دانستن این دو معنای حقیقی حکومت را بیان کند و این امر، با دیدگاه آن حضرت که حکومت بر انسانها را امانت میداند: «هرکس سرپرستی مردمی را بپذیرد و در آن با امانت و دلسوزی رفتار نکند، رحمت خدا که همهچیز را در بر گرفته است، به او نخواهد رسید» (راهنمای انسانیت، 1377، ص48)، انطباق کامل دارد.
4-6. این احادیث از جمله احادیثی است که بارها و به صور گوناگون در آثار حدیثی شیعیان و اهل سنت ذکر شده و به لحاظ سندیت نیز از احادیث معتبر، موثق و قابل قبول است. این در حالی است که اینگونه احادیث با آیات کتاب خدا در مورد حکومت و فرمانروایی و امانت دانستن آن نظیر آیه 72 سوره احزاب نیز انطباق و هماهنگی دارد. بهعلاوه عقل و خرد سلیم انسانی نیز بر صحت و صادق بودن اینگونه روایات انگشت تأیید میگذارد؛ زیرا نه تنها تعارضی با احکام عقل ندارند بلکه مؤید فرامین عقلی در مورد نگاه به سیاست، حکومت و ادارۀ امور عمومی است.
نتیجهگیری
حکومت در درون دولت اسلامی و برای تحقق اهداف، آرمانها و مسئولیتهای آن به وجود میآید و درواقع، بخشی یا رکنی از دولت و نظام کلی سیاسی جامعه است که مهمترین آن اهداف، یعنی رعایت و حفظ مصالح و شئون و حقوق افراد جامعه بر مبنای دین اسلام و مصالح عمومی است. بنابراین، در دیدگاه پیامبر(ص) حکومت تنها مجموعه نهادهای سیاسی نیست بلکه مهمتر از آن بنیادی اساسی است که مبنای آن فطرت انسان و دین اسلام بهعنوان مکتب حق و منطق با این فطرت است. بنابراین، حکومت حقی عمومی و همگانی است؛ لذا در اندیشه پیامبر خدا(ص) حکومت جز «رعایت» و «مراعات» و «نگهبانی» و «حراست» و درنتیجه، «پذیرش مسئولیت» و «احقاق حقوق و شئون مردم یا رعیت» و تأمین «مصالح عمومی» در راستای فطرت آدمی و مکتب منطبق بر آن نیست.
حکومت، امامت، امارت، ولایت و هرگونه رهبری و زمامداری گروهی، جمعی و عمومی و بهطور کلی، سیاست نوعی رابطۀ دوجانبه یا رعاء و رعایت است که همۀ الزامات تمام روابط دوجانبۀ حقیقی را دارد و مرکب از عناصر پنجگانۀ سیاست و تدبیر، نظر و تأمل، احقاق حقوق و پاسداری و مهرورزی است. بر این اساس، حکومت خدمتگزاری قابل پاسخگو و استیضاح، به معنای عام، است که پاسداشت حقوق و شئون و بذل عنایت برای به کمال رساندن و شکوفا کردن را به دنبال دارد. در چنین اندیشهای رعیت نیز تنها موجودات خردمند آزادند که در قالب کلی امت، ملت و نظایر آن و قالب فردی شهروند و تبعه تجلی مییابند. سیاست نیز در این نگاه بیانگر نوعی جهتگیری عاقلانه، مدبرانه و مبتنی بر عدل و قسط در جهت احقاق حق و رعایت حقیقی است. و رعایت و مراعات که بیانگر محتوا و ماهیت و چیستی حکومت است، عبارت است از کنش مدبرانه و آگاهانه مبتنی بر عدالت و همراه با دقت و تأمل برای احقاق حقوق و تأمین شئون و مصالح امت که به پاسداشت و تکریم و شکوفایی و تکامل آن منجر گردد و نهادهای حکومتی ابزار و وسیلهای در جهت تحقق این امر هستند. پس در اندیشه و سیرۀ سیاسی پیامبر رحمت(ص)، حکومت بعد ارزشی و متعالی مییابد و این بعد حاصل نوع نگاه به آن است و در مفهوم رعایت و مراعات و ارتباط تنگاتنگ آن با مسئولیت نهفته است.
یادداشتها
[1]. «وانه لابد للناس من امیر بر او فاجر یعمل فی امرته المؤمن ویستمتع فیها الکافر ویبلغ الله فیها الاجل ویجمع به الفی ویقاتل به العدو وتأمن به السبل ویؤخذ به للضعیف من القوی حتی یستریح بر ویستراح من فاجر».
[2]. «الردّ الی الکتاب والسنة وانّه لیس شیءٌ من الحلال والحرام وجمیع ما یحتاج الناس الیه الّا وقد جآءَ فیه کتاب او سنهٌ».
[3]. «انا والله ما نولّی علی هذا العمل من سأله ولا احداً حرص علیه».
[4]. «الحکم- بالضم- القضاء فی الشیء بانه کذا او لیس کذا».
[5]. «اصله منع منعاً لا صلاح».
[6]. «فان الحکم ان یقضی بشیء علی شیء».
[7]. «یَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الأرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ...».
[8]. «انی اخاف علی امتی بعدی اعمالاً ثلثه ذلهٌ عالم وحکم جائر وهوی متبعاً».
[9]. «الرعی فی الاصل حفظ الحیوان اما بغذائه الحافظ لحیاته واما بذبّ العدو عنه...».
[10]. «والراعِی یَرْعى الماشیةَ أَی یَحوطُها ویحفظُها».
[11]. «تِلْکَ الدَّارُ الآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الأرْضِ وَلا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ».
[12]. «... ما ذئبان ضاریان فی غنم قد تفرق رعاؤها بأضر فی دین المسلم من طلب الرئاسة».
[13]. «... والرعاء بالکسر والمد جمع راع، اسم فاعل وبالضم اسم جمع، صرح بالأول صاحب المصباح وبالثانی القاضی وتفرق الرعاء لبیان شدة الضرر فإن الراعی إذا کان حاضراً یمنع الذئب عن الضرر ویحمی القطیع. والظاهر أن قوله فی دین المسلم صلة للضرر المقدر أی لیس ضرر الذئبین فی الغنم بأشد من ضرر الرئاسة فی دین المسلم...».
[14]. «راعی العابدین العقل».
[15]. «بغی بعضهم علی بعضاً فلم یرعوا علی بعض».
[16]. «شر الناس رجل یقرأ کتاب الله لا یرعوی الی شیء منه...».
[17]. «ولا راع ینظر بعین رحمة».
[18]. «رعی الامیر رعیته رعایةً».
[19]. «وجعل الرعی والرعاءِ للحفظ والسیاسة».
[20]. «ای ما حافظوا علیها حق المحافظة».
[21]. «ویسمی کل سائس لنفسه او لغیره راعیاً...».
[22]. «الرِّعَایَةُ: حِرْفةُ الرَّاعی، والـمَسُوسُ مَرْعِیٌّ».
[23]. «قال أَبو قـیس بن الأَسْلَت: ...ولا الْــــــمَرْعِیُّ، فـی الأَقْوامِ، کالرَّاعَی».
[24]. «ورَعى الأَمیرُ رَعِیَّتَه رِعایةً/ ورَعَیْت الإِبلَ أَرْعاها رَعْیا، ورعَاه یَرْعاه رَعْیا ورِعایَة: حَفِظِه. وکلّ مَنْ وَلِـیَ أَمرَ قومٍ فهو راعِیهم وهم رَعِیَّته... وقد اسْتَرعاهُ إِیَّاهم: اسْتَـحْفَظه، واسْتَرْعَیْته الشیءَ فَرَعاه».
[25]. «... فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَایَتِهَا...».
[26]. «ای ما حافظوا علیها حق المحافظة».
[27]. «لِکُلِّ شَیْءٍ آلَةٌ وَعُدَّةٌ وَآلَةُ الْمُؤْمِنِ وَعُدَّتُهُ الْعَقْلُ وَلِکُلِّ شَیْءٍ مَطِیَّةٌ وَمَطِیَّةُ الْمَرْءِ الْعَقْلُ وَلِکُلِّ شَیْءٌ غَایَةٌ وَغَایَةُ الْعِبَادَةِ الْعَقْلُ وَلِکُلِّ قَوْمٍ رَاعٍ وَرَاعِی الْعَابِدِینَ الْعَقْلُ...».
[28]. «أنا وأنت أبوا هذه الأمة فلعن الله من عقنا قل آمین قلت آمین ثم قال أنا وأنت مولیا هذه الأمة فلعن الله من أبق عنا قل آمین قلت آمین ثم قال أنا وأنت راعیا هذه الأمة فلعن الله من ضل عنا قل آمین قلت آمین قال أمیر المؤمنین(ع) وسمعت قائلین یقولان معی آمین فقلت یا رسول الله(ص) ومن القائلان معی آمین قال جبرئیل و میکائیل(ع)».
[29]. «الْإِمَامُ عَالِمٌ لَا یَجْهَلُ وَرَاعٍ لَا یَنْکُلُ».
[30]. «... وَکُنْ حَافِظاً لِمَا ائْتَمَنْتُکَ عَلَیْهِ رَاعِیاً لِحَقِّ اللَّهِ فِیهِ...».
[31]. «... أ ترى أن الله استرعى راعیاً واستخلف خلیفة...».
[32]. «یا هادی من استهداه یا کالی من استکلاه یا راعی من استرعاه یا شافی من استشفاه».
[33]. «الرجل راع على أهل بیته وکل راع مسئول عن رعیته والمرأة راعیة على مال زوجها ومسئولة عنه».
[34]. در کتاب عوالی اللئالی احسائی عبارت (فالامام ) آمده است ولی در مجموعه ورام و ارشاد القلوب عبارت (فالامیر) ذکر شده است.
[35]. «ألا کلکم راع، وکل راع مسؤول عن رعیته، فالإمام (الأمیر) الذی على الناس راع وهو مسؤول عن رعیته، والرجل راع على أهل بیته، وهو مسؤول عنهم، والمرأة راعیة على بیت بعلها وولده وهی مسؤولة عنهم، والعبد راع على مال سیده، وهو مسؤول عن رعیته، الافکُلُّکُمْ راعٍ، وَکُلُّکُمْ مَسْؤُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ».
[36]. «... أنا وأنت راعیاً هذه الأمة فلعن الله من ضلّ عنّا...».
[37]. ما من عبد استرعاه الله رعیةً فلم یحطها بنصیحةٍ، الاّ لم یجد رائحة الجنة».
[38]. در برخی از روایات نقلشده واژه «الا» نیامده است ولی در بسیاری از آنها آمده است.
[39]. «ایما وال ولی شیئآً من امر امّتی فلم ینصح لهم ویجتهد لهم کنصیحته وجهده لنفسه کبَّه الله تعالی علی وجهه یوم القیامة فی النار».
[40]. «انا والله ما نولّی علی هذا العمل من سأله ولا احداً حرص علیه».
کتابنامه
قرآن کریم.
نهجالبلاغه.
آذزنوش، آذرتاش (1379)، فرهنگ معاصر عربی- فارسی، تهران: نشر نی.
آشوری، داریوش (1366)، دانشنامه سیاسی، تهران: انتشارات مروارید، چاپ اول.
آقابخشی، علی (1363)، فرهنگ علوم سیاسی، تهران: نشر تندر، چاپ اول.
ابن ابیالحدید، عبد الحمید (1404ق.)، شرح نهج البلاغه، قم: کتابخانه آیتالله مرعشی.
ابنمنظور، ابیالفضل جمالالدین محمد بن مکرم (1388ق.)، لسان العرب، بیروت: دار صادر و دار بیروت، 1986م.
احسائی، ابن ابیجمهور (1405ق.)، عوالی اللئالی، قم: انتشارات سیدالشهدا(ع).
ارسطو (1364)، سیاست، ترجمه حمید عنایت، تهران: شرکت کتابهای جیبی، چاپ چهارم.
افلاطون (1368)، جمهور، ترجمه فؤاد روحانی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ پنجم.
البستانی، فؤاد افرام ( 1362)، فرهنگ جدید عربی- فارسی، ترجمه محمد بندر ریگی، تهران: انتشارات اسلامی، چاپ چهارم.
بخاری، محمد بن اسماعیل (1422ق.)، صحیح، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 2001م.
پیام پیامبر (1376)، تدوین و ترجمه بهاءالدین خرمشاهی و مسعود انصاری، تهران: جامی.
جلیلی، سعید (1374)، سیاست خارجی پیامبر(ص)، تهران: سازمان تبلیغات اسلامی.
جمشیدی، محمدحسین (1385)، اندیشه سیاسی شهید رابع امام سید محمدباقر صدر، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، چاپ اول.
الحسینی، سید محمد (1989 م./1410ق.)، الامام شهید السید محمدباقر الصدر، بیروت: دارالفرات.
حمیدالله، محمد (1365)، الوثائق، ترجمه مهدوی دامغانی، تهران: انتشارات بنیاد.
همو (1374)، نامهها و پیمانهای سیاسی حضرت محمد(ص) و اسناد صدر اسلام، ترجمه محمد حسینی، تهران: انتشارات سروش.
خمینی، (امام) روحالله (1368)، ولایت فقیه و حکومت اسلامی، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره).
همو (1378)، صحیفه امام، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره).
دهخدا، علیاکبر (1383)، لغتنامه، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
راغب اصفهانی، ابوالقاسم حسین بن محمد (1404ق.)، المفردات فی غریب القرآن، تهران: مطبعه خدمات چاپی.
راهنمای انسانیت (1377)، گردآورنده مرتضی فرید تنکابنی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی
زبیدی (بیتا) تاجالعروس، بیروت: انتشارات دار الحکمة الحیاة.
الشرقی، محمدعلی (1366)، قاموس نهج البلاغه، تهران: دار الکتب الاسلامیه، ج2.
صدر، سید محمدباقر (1359)، خلافت انسان و گواهی پیامبران، ترجمه سید جمال موسوی، تهران: انتشارات روزبه.
همو (1399ق.)، خلافة الانسان وشهادة الانبیاء، تهران: جهاد البناء.
همو (1408ق.)، دروس فی علم الاصول، قم: مجمع الشهید آیتالله الصدر العلمی، چاپ دوم.
همو (1410ق.)، الاسس الاسلامیه، در محمد الحسینی، الامام الشهید سید محمدباقر الصدر، بیروت: دار الفرات، 1989م.
همو (1422ق.)، فدک فی التاریخ، بیروت: انتشارات الغدیر، چاپ سوم، 2001م.
صدوق (شیخ)، محمد ابنبابویه (1366)، معانی الاخبار، قم: انتشارات اسلامی جامعه مدرسین.
طبرسی، محمد بن حسن (1403ق.)، الاحتجاج، مشهد: نشر مرتضی.
همو (1414ق.)، الامالی، قم: دار الثقافه.
عمید زنجانی، عباسعلی (1367)، فقه سیاسی، تهران: امیرکبیر.
قمی، شیخ عباس (بیتا)، مفاتیحالجنان، گوناگون.
کلینی، ابوجعفر محمد بن یعقوب (1365)، الکافی، تهران: دارالکتب الاسلامیة.
مجلسی، محمدباقر (1404ق.)، بحار الانوار، بیروت: مؤسسه الرفاء، 110 جلد.
مسلم، ابوحسین مسلم بن حجاج (1420ق.)، صحیح، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 2000م.
معین، محمد (1376)، فرهنگ معین، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ یازدهم.
نوری، میرزا حسین (1408ق.)، مستدرک الوسائل، قم: مؤسسه آل البیت.