The Security Thinking of the West and the Post-Cold War Security Threat: the Case Study of Iranian Nuclear Issue

Document Type : Science - Research (Iranian Political issues)

Authors

1 Faculty member of School of International Relations (SIR)

2 M.A.in Regional Studies from School of International Relations (SIR)

Abstract

The Security Thinking of the West and the Post-Cold War Security Threat: the Case Study of Iranian Nuclear Issue


Dr. Seyyed Mohammad Kazem Sajjadpour


Saeedeh Ejtehadi


The end of cold war resulted in the emergence of a new security thinking in the west on the sources of threat to international security and the way of managing them. This is the prism through which the American and European security thinking have evolved on the Iranian nuclear issue. In this research, the development of the western security thinking on Iranian nuclear file is tackled through raising and answering the following questions: “What are the foundations of western thinking on international security after the cold war?” and “How is Iranian nuclear issue relevant to this thinking?” In response to these questions, the present paper argues that there is a need for combination of neo realist and constructivist theories of international relations in which both the structure of international politics as well as the constructed identities and security notion of the ruling elites should be tackled simultaneously.

Keywords

Main Subjects

 

 

 

مقدمه

 

از ابتدای مطرح شدن موضوع هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران در سال 1382/ 2003م، غرب یعنی اتحادیة اروپا و امریکا از اصلی‌ترین بازیگران اثرگذار بر این موضوع بوده‌اند. بنابراین، شناخت ذهنیت امنیتی این بازیگران ضرورتی انکارناپذیر است. نوع واکنش قدرت‌های غربی در قبال فعالیت‌های هسته‌ای ایران، آمیزه‌ای از فشار، چانه‌زنی، معامله، دادن وعده‌های اقتصادی به ایران و نظیر آن‌ها بوده است. ازآنجاکه غرب درک تهدیدآمیزی از برنامة هسته‌ای ایران به‌طور خاص و از ماهیت رفتارهای جمهوری اسلامی ایران به‌طور عام دارد، بررسی جایگاه تهدید و اشکال آن در استراتژی‌های امنیتی امریکا و اتحادیه اروپا می‌تواند ما را در چگونگی درک رفتار غرب کمک کند. اسناد استراتژی امنیتی امریکا و اروپا، بر وجود تهدیداتی چون تروریسم، تسلیحات کشتارجمعی، منازعات منطقه‌ای، دولت‌های ناکام و جرائم سازمان‌یافته تأکید می‌ورزند و خطرناک‌ترین تهدید از دیدگاه غرب، تلفیق تروریسم و سلاح‌های کشتارجمعی است. بنابراین، مسئلة اصلی در این پژوهش آن است که ارتباط میان تهدیدات مطرح‌شده در استراتژی‌‌های امنیتی غرب و نگرش امنیتی و کلان کشورهای غربی نسبت به ایران با موضوع برنامة هسته‌‌ای این کشور بررسی شود. در نهایت، آنچه مهم است اینکه ریشة نگاه تهدیدآمیز غرب به ایران چیست و بر دیدگاه استراتژیک و
امنیتی آن‌ها نسبت به موضوع هسته‌‌ای ایران چه تأثیری دارد. بی‌تردید این
پرسش‌ها پاسخگوی ضرورت‌های علمی و عملی فراروی جامعة دانشگاهی و اجرایی کشور است.

این پژوهش در صدد پاسخگویی به این سؤال است که چه عوامل مهمی در شکل دادن به نگرش امنیتی غرب در قبال برنامة هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران پس از جنگ سرد مؤثر بوده‌ است؟ برای پاسخ دادن به این پرسش، دست‌کم به سه پرسش دیگر نیازمندیم هستیم: یک. کدام‌یک از نظریه‌های روابط بین‌الملل می‌تواند از نظر مفهومی و نظری ما را در شناخت ذهنیت امنیتی غرب نسبت به برنامة هسته‌ای ایران کمک کند؟ دو. ماهیت نگرش امنیتی غرب در سطح کلان نسبت به تهدیدات دنیای پس از جنگ سرد چگونه است؟ سه. برنامة هسته‌ای ایران در چه قالبی از نگرش کلان امنیت بین‌المللی غرب مدنظر قرار می‌گیرد؟

روش تحقیق در این مقاله، توصیفی- تحلیلی و نوع پژوهش، کاربردی است. گردآوری اطلاعات نیز مبتنی بر شیوة اسنادی، کتابخانه‌ای و انجام مصاحبه با برخی از مسئولان اجرایی پروندة هسته‌ای و تعدادی از پژوهشگران در زمان تهیه مطالب است. این پژوهش از لحاظ چارچوب نظری بر پایة ترکیب دو نظریة نوواقع‌گرایی و سازه‌انگاری به تجزیه و تحلیل رویکرد امنیتی غرب در قبال برنامة هسته‌ای ایران پس از جنگ سرد می‌پردازد.

در پاسخ به سؤالی که مطرح شد، فرضیة این پژوهش در قالب گزاره‌ای سه‌وجهی ارائه می‌گردد: نگرش امنیتی غرب در قبال برنامة هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران پس از جنگ سرد از یک سو، تحت تأثیر رویکردهای کلان غرب در نگاه به امنیت بین‌المللی است که با استفاده از یک مدل نظری تلفیقی که ترکیبی از نوواقع‌گرایی و سازه‌انگاری است، قابل درک است. از سوی دیگر، این نگرش از تغییرات ایجاد شده در مفهوم تهدیدات نیز تأثیر می‌پذیرد که نشانگر دگرگون شدن محیط امنیتی در عرصة بین‌المللی و تغییر در مناسبات میان قدرت‌های بزرگ است که به دنبال خود تغییرات بنیادینی را در مفهوم تهدیدات ایجاد کرده است و در نهایت، نگرش امنیتی غرب در قبال برنامة هسته‌ای ایران در دوران بعد از جنگ سرد تحت تأثیر برداشت امنیتی کشورهای غربی نسبت به ایران و اصلی‌ترین عوامل داخلی راهبردی بوده است.

1. پیشینه پژوهش

ادبیات مربوط به نگرش امنیتی غرب و تهدیدات بین‌المللی پس از جنگ سرد، به‌ویژه در قالب مطالعة موردی برنامة هسته‌ای ایران طیف وسیعی از کتب و مقالات را دربر می‌گیرد که در یک طبقه‌بندی عام، این آثار به چهار دسته تقسیم می‌شود: 

دسته اول، کتب و مقالاتی که به بررسی مباحث مربوط به امنیت بین‌الملل می‌پردازد و در قالب فضای امنیتی جدید پس از جنگ سرد، تهدیدات ایجادشده در این محیط امنیتی را مطالعه می‌کند. گروهی از این کتاب‌ها به توضیح مفهوم امنیت ملی و دگرگونی‌های مفهومی آن پرداخته‌ است (روشندل، 1374). گروهی دیگر از این آثار مباحث تهدیدشناسی، گونه‌‌شناسی تهدیدات و مطالعه آن‌ها در قالب رهیافت‌‌های معرفت‌‌شناسانه[1] و ماهیت‌‌شناسانه[2] را بیان کرده ‌است (افتخاری، 1385) و در مواردی دیگر، چالش‌‌های موجود در استراتژی‌‌های امنیتی آمریکا (کمیسیون امنیت ملی آمریکا، 1380) و اتحادیة اروپا (DÖrfer, 2008) را بررسی کرده‌‌اند. اما این پژوهش با صرف‌نظر کردن از ورود به مباحث تهدیدشناسی، با ارائة مفهومی ویژه از تهدید در فضای
امنیتی سعی در برقراری ارتباط میان این مبنای مفهومی و مصادیق عینی تهدید از نظر غرب کرده است.

دستة دوم، کتب و مقالاتی که سیاست‌های امنیتی خاصی از جمله سیاست هسته‌ای غرب (آمریکا و اتحادیه اروپا) را مورد مطالعه قرار داده‌اند. در مورد آمریکا، بسیاری از کتاب‌ها به سیاست امنیتی این کشور بعد از یازده سپتامبر پرداخته و بر این باورند که آمریکا در سدة 21 به‌طور فزاینده‌ای با تهدیدات نامتقارن از نوع تروریسم سلاح‌های کشتار جمعی (هسته‌ای) روبه‌رو خواهد شد (پیشگاه هادیان، 1386). این دسته از کتب به استراتژی جدید آمریکا پس از جنگ سرد اشاره دارد که بر مبنای آن، آمریکا تلاش می‌کند تا با چالش‌های تازه‌ای که از سوی دیگر کشورها بروز کرده، مقابله کند (یزدان‌فام، 1387).

در رابطه با سیاست‌های امنیتی اتحادیة اروپا نیز می‌توان به آثاری اشاره کرد که بازگوکنندة تفاهم میان آمریکا و اروپا در مبارزه با تروریسم و سلاح‌های کشتارجمعی به‌ویژه بعد از حادثه یازده سپتامبر است. این آثار به نزدیک شدن درک این دو بازیگر از تهدیدات نظام امنیت بین‌الملل اشاره می‌کند (کریمی، 1386). برخی دیگر، راهبرد جدید اتحادیة اروپا برای مبارزه با گسترش سلاح‌های کشتارجمعی را ارائه کرده ‌است (خالوزاده، 1385). این ادبیات از جهت بیان سیاست‌های امنیتی و هسته‌ای غرب در دوره‌های مختلف و چالش‌های جدید فراروی امنیت آن، مبنای مناسبی برای این پژوهش بوده‌ است، اما به عوامل مؤثر در شکل‌گیری ذهنیت غرب و سیاست‌های امنیتی آن نسبت به تهدیدات دنیای بعد از جنگ سرد در سطح کلان کمتر اشاره دارد.

دستة سوم، آثاری که سیاست‌های هسته‌ای ایران را محور مطالعات خود قرار داده ‌است. در این رابطه بیشتر کتب و مقالات موجود به بیان تحولات مربوط به پروندة هسته‌ای ایران و سیاست‌های ایران در قبال بحران هسته‌ای پرداخته ‌است (مرکز تحقیقات استراتژیک، 1385). مقالاتی در این زمینه وجود دارد که از یکسو به شناسایی دقیق تهدیدات پیش‌روی ایران پرداخته و سپس، گزینه‌های مختلفی را که ایران می‌تواند به‌عنوان سیاست هسته‌ای خود در نظام بین‌الملل در پیش بگیرد، مطرح کرده‌ است (حاجی‌یوسفی، 1382). این آثار اگرچه به داشتن تصوری جامع از رویکرد جمهوری اسلامی ایران به موضوع هسته‌ای کمک می‌کند، به لحاظ اینکه تمرکز مطالعاتی این پژوهش بر روی نگرش امنیتی غرب و مبانی شکل‌دهنده به ذهنیت آن در قبال موضوع هسته‌ای ایران است، لذا این آثار نمی‌تواند این خلأ را پر کند.

دستة چهارم، آثاری که رویکرد امنیتی آمریکا و اتحادیة اروپا در قبال برنامة هسته‌ای ایران را بررسی می‌کند. برخی از این ادبیات تلاش کرده‌اند تا با اشاره به تفاوت‌های بین دو دیدگاه اروپایی و آمریکایی، هدف آن‌ها را در این رابطه واحد ارزیابی کنند (ثقفی عامری، 1383). تعدادی از مقالات غربی با ارائة دیدگاه آمریکا در مورد فعالیت‌های هسته‌ای ایران، حمایت از تروریسم را از جمله سیاست‌های ایران عنوان کرده و میان تروریسم و سلاح هسته‌ای در این سیاست‌ها پیوند برقرار کرده است (کمپ، 1383). تعدادی از آثار نیز به بیان رویکرد قدرت‌های بزرگ به موضوع هسته‌ای ایران پرداخته‌ است و در این میان به برخی از عوامل مؤثر بر شکل‌گیری این رویکردها به خصوص در مورد آمریکا و اتحادیه اروپا اشاره کرده‌ است (قهرمانپور، 1387).

اما این آثار به بیان ارتباط تنگاتنگ میان رویکردهای امنیتی کلان غرب نسبت به ایران و مهم‌ترین عوامل داخلی و راهبردی با نگرش امنیتی غرب در قبال برنامة هسته‌‌ای ایران نپرداخته ‌‌است. بررسی این آثار روشن می‌کند که نوشتارهایی که با بهره‌گیری از نظریه‌های روابط بین‌الملل سعی در فهم نظام‌شناختی غرب در مورد تهدیدات امنیت بین‌المللی و برنامة هسته‌ای ایران داشته باشد، چندان دیده نمی‌شود. بنابراین، پژوهش حاضر تلاش دارد تا با ایجاد پیوند میان نگرش امنیتی غرب نسبت به برنامة هسته‌ای ایران با رویکردهای امنیتی کلان آن نسبت به جمهوری اسلامی ایران و اصلی‌ترین عوامل داخلی و راهبردی، از جمله سیاست کنترل تسلیحاتی و جلوگیری از گسترش تروریسم هسته‌ای در خاورمیانه، خلأ موجود را در ادبیات پر کند.

2. تحلیل مفاهیم

مفاهیم مورد استفاده در این پژوهش عبارت است از امنیت ملی، تهدید و گسترة غرب که ذیلاً به آن‌ها پرداخته می‌شود:

2-1. امنیت ملی: دربارة تعریف این مفهوم اختلاف‌نظر وجود دارد. رابرت ماندل[3] امنیت ملی را این‌گونه تعریف می‌کند: «امنیت ملی شامل تعقیب روانی و مادی ایمنی است و اصولاً جزو مسئولیت حکومت‌های ملی است تا از تهدیدات مستقیم ناشی از خارج نسبت به بقای رژیم‌ها، نظام شهروندی و شیوة زندگی شهروندان خود ممانعت به عمل آورند» (ماندل، 1379، صص52-51). والتر لیپمن[4] محقق آمریکایی نخستین کسی بود که مفهوم امنیت ملی را به‌روشنی تعریف کرد: «یک ملت وقتی دارای امنیت است که در صورت اجتناب از جنگ بتواند ارزش‌های اساسی خود را حفظ کند و در صورت اقدام به جنگ بتواند آن را پیش ببرد» (روشندل، 1374، ص11). سازمان ملل نیز، امنیت را چنین تعریف می‌کند: «اینکه کشورها هیچ‌گونه احساس خطر حملة خارجی، فشار سیاسی یا اقتصادی نکنند و بتوانند آزادانه گسترش و توسعة خویش را تعقیب نمایند» (به نقل از بصیری، 1380، ص112). بر مبنای این تعاریف، نکتة قابل توجه این است که تقریباً تمام کشورها در سیاست داخلی و خارجی خود، ویژگی‌های مشترکی را برای امنیت قائل هستند که شامل نسبی بودن، ذهنی بودن، تجزیه‌ناپذیر بودن، پیچیدگی و حساس بودن مفهوم امنیت می‌شود.

2-2. تهدید: این مفهوم یکی از مهم‌ترین مفاهیم در حوزة مطالعات امنیتی است تا جایی که بسیاری از نظریه‌پردازان این حوزه، امنیت را با تهدید معنا کرده‌اند. اگر تهدید در فضای امنیتی تعریف شود، بیش از هرچیزی با تلقی بازیگر از امنیت مرتبط می‌گردد. در این چشم‌انداز شاید تلقی عمومی و گستردة ریچارد المان[5] معنادار باشد؛ آنجاکه از «تهدید» به‌مثابه یک «پدیدة امنیتی» چنین تعبیر می‌کند:

«تهدیدات امنیت ملی اقدام یا سلسله رویدادهایی است که به شکل مؤثر و در دورة زمانی نسبتاً کوتاهی خطر افت کیفیت زندگی برای ساکنان یک کشور را پیش‌ آورد و نیز با خطر جدی کاهش طیف خط‌مشی‌هایی که حکومت یک کشور یا واحدهای غیرحکومتی خصوصی موجود در یک کشور (اشخاص، گروه‌ها و شرکت‌ها) می‌توانند میان آن‌ها دست به انتخاب زنند، همراه باشد» (افتخاری، 1385، ص27).

این تعریف، تقلیل امنیت به تهدید تلقی می‌شود که امری ناصحیح است. لذا، برای نیل به دیدگاهی جامع از میان تعاریف متعددی که از تهدید ارائه شده است، تعریف زیر به‌گونه‌ای کامل‌تر می‌تواند مفهوم تهدید را دربر بگیرد که در این پژوهش، مبنای بررسی رویکردهای امنیتی قرار گرفته است: «هرگونه مخاطره نسبت به منافع یک بازیگر را تهدید می‌گویند» (مصاحبه نویسنده با دکتر افتخاری، 1387).[6]

2-3. گسترة غرب: این گستره باید در قالب مفهومی واحد و خارج از سیاست‌های متکثر آن ارزیابی شود. حوزة دقیق جهان غرب، در طبیعت خود تا اندازه‌ای ذهنی است و بر مبنای ملاک‌های فرهنگی، اقتصادی، روانی و سیاسی تعریف می‌گردد، اما با این وجود، به‌طور عمومی، ‌«غرب» مجموعه‌ای فراگیر است که اروپا و آمریکا را (با وجود همة تفاوت‌های ریز و مینیاتوری بین آن‌ها، که کم هم نیست، حوزه‌های گوناگونی را دربر می‌گیرد) زیر یک چتر ارزشی و شناختی[7] قرار می‌دهد. اشتراک در ارزش‌های بنیادین، مفاهمه، همکاری و تعاملات بین اتحادیة اروپا و آمریکا را شکل داده و سرعت می‌بخشد (سجادپور، 1387، ص17).

3. چارچوب نظری؛ تلفیق نو‌واقع‌گرایی و سازه‌انگاری

اینکه کدام‌یک از نظریه‌های روابط بین‌الملل می‌تواند از نظر مفهومی و نظری ما را در شناخت ذهنیت امنیتی غرب نسبت به برنامة هسته‌ای ایران کمک کند، از اهمیت بالایی برخوردار است و سؤالی است که یافتن پاسخ مناسب به آن با دقت در مفاهیم اولیه مانند امنیت ملی حاصل و بر این اساس روشن می‌شود. ترکیبی از نوواقع‌گرایی و سازه‌انگاری به فهم ما از رفتار امنیتی غرب نسبت به ایران در مسئلة هسته‌ای یاری می‌رساند. تأکید بر این ترکیب از آن جهت اهمیت دارد که هیچ نظریه‌ای در روابط بین‌الملل از جامعیت تحلیلی در این زمینه برخوردار نیست. تعاریفی که از مفهوم امنیت ملی ارائه شد، روشن می‌کند که اولاً ساختارهای قدرت در شکل دادن به مفهوم امنیت ملی مؤثر است. ثانیاً نحوة نگرش و دیدگاه نخبگان نیز حائز اهمیت است. برای بررسی نگرش امنیتی غرب در قبال برنامة هسته‌‌ای ایران، استفاده از چند نظریه برای تحلیل یک موضوع می‌تواند افق وسیع‌تری را برای درک آن فراهم سازد. ازآنجایی‌که نظریة نوواقع‌گرایی رفتار دولت‌ها را در قالب ساختار نظام بین‌الملل مورد توجه قرار می‌دهد و از این حیث که دولت‌ها به دلیل قرار گرفتن در یک ساختار بین‌المللی مشترک، تا حد زیادی شبیه به هم رفتار می‌کنند، لذا شباهت‌های رفتاری آمریکا و اتحادیه اروپا را می‌توان در چارچوب نظریه نو‌واقع‌گرایی مطالعه کرد. اما این به تنهایی نمی‌تواند توضیح‌دهندة رفتار امنیتی غرب نسبت به برنامة هسته‌ای ایران باشد، زیرا ذهنیت نخبگان، هنجارها و هویت‌ها نیز در شکل‌گیری نگرش امنیتی غرب مؤثر است که برای تبیین آن‌ها از نظریة سازه‌انگاری استفاده شده است. حال باید دید که بنیادهای اصلی این دو نظریه که می‌تواند در فهم نظام‌شناختی غرب در مورد تهدیدات امنیت بین‌المللی سودمند واقع شود، کدام است؟

3-1. نو‌‌واقع‌‌گرایی[8]: فرضیه‌های اصلی ‌واقع‌گرایی همانند محوریت نقش دولت در نظام بین‌الملل، تمایز میان سیاست داخلی و بین‌المللی، مبارزه برای کسب قدرت، عدم اقتدار مرکزی و اهمیت منافع ملی توسط نو‌واقع‌گراها نیز پذیرفته شده است. نظریة نو‌واقع‌گرایی، سیستم را به‌عنوان سطح تحلیل خود قرار می‌دهد و در مورد رابطة سیستم یا ساختار با واحدها معتقد است که واحدها و اجزای نظام بین‌المللی تابع قیدوبندها و سازوکارهای تعیین‌کنندة ساختاری نظام بین‌الملل است. اصل نظم‌دهنده ساختار نظام بین‌المللی، آنارشی است. توازن قوا نیز به‌عنوان عامل ثبات‌بخش نظام بین‌المللی محسوب می‌شود و بازیگران اصلی سیستم، قدرت‌های بزرگ‌اند. از نظر پیروان این مکتب فکری، قدرت به معنای توانمندی‌های ترکیب‌شده یک دولت است و نه تنها ابزار نظامی. نو‌واقع‌گراها بر این اعتقادند که موازنة قوا به سبب ساختار هرج‌ومرج‌گونه نظام بین‌الملل، ساز و کار اصلی برای دستیابی به امنیت در عرصة سیاست بین‌الملل است. این گروه، همکاری را در ارتباط با دولت‌های دوست و در راستای سود بیشتر و
منافع متقابل تحسین می‌کنند و بر کسب قدرت ترکیبی برای غلبه بر عدم اعتماد و ترس در مسیر تنگنای امنیتی[9] تأکید دارند. در تأمین امنیت در عرصة نظام بین‌الملل
از دید نو‌واقع‌گرایی، قدرت همچنان یک متغیر کلیدی است (دوئرتی و فالتزگراف، 1383، ص196).

در نظریة نوواقع‌گرایی ساختارها عامل تعیین‌کنندة نتایج در سطح نظام است و رفتار بازیگران را به مقتضای خود مقید می‌کند (سیف‌زاده، 1384، ص254). به اعتقاد نوواقع‌گرایان، ساختار نظام بین‌الملل روابط سیاسی واحدهای متشکل را شکل می‌دهد و نوع و قواعد بازی را تعیین می‌کند. بر این اساس، سیاست خارجی همة دولت‌ها تحت تأثیر عوامل نظام‌مند قرار دارد. از نظر نوواقع‌گراها، چنانچه نظام دولت‌ها حوزة مجزایی از ملاحظات داخلی نظیر ایدئولوژی، مذهب، شیوة تولید و سازمان اجتماعی در نظر گرفته شود، این امکان وجود دارد تا به درک درستی از ماهیت سیاست بین‌الملل رسید. سؤال عمده در اینجا این است که چگونه دولت‌ها با وجود تفاوت در نظام‌های سیاسی و ایدئولوؤیک، رفتارهای مشابهی در سیاست خارجی دارند؟ ازآنجاکه نوواقع‌گرایان بر مختصات ساختاری نظام بین‌الملل تأکید می‌ورزند، معتقدند که فشارهای ناشی از ساختار نظام بین‌الملل سبب می‌شود تا با وجود تفاوت در افراد و دولت‌ها، روش‌ها و رویه‌های نسبتاً یکسان و همگونی از سوی آن‌ها اتخاذ شود (قوام، 1384، صص87-85). این دیدگاه به‌عنوان مبنای نظری پژوهش حاضر برای توضیح شباهت‌های رفتاری آمریکا و اتحادیه اروپا در برخورد با برنامة هسته‌ای ایران مفید است؛ چون به ساختار نظام بین‌الملل و نقش هرکدام از قدرت‌های محوری توجه دارد. اما رفتار امنیتی غرب را علاوه بر رابطة قدرت و ساختار باید در چگونگی ذهنیت نخبگان نیز جستجو کرد. نوواقع‌گرایی در مورد ذهنیت نخبگان ساکت است و اینجاست که سازه‌انگاری می‌تواند ما را کمک کند.

3-2. سازه‌انگاری[10]: رویکرد سازه‌انگاری از اواخر دهة 1980م. و اوایل دهة 1990م. به یکی از نظریه‌های اصلی روابط بین‌الملل تبدیل شد. در این نگرش بر ساخت اجتماعی واقعیت تأکید می‌شود، همة کنش‌های انسانی در فضایی اجتماعی معنا پیدا می‌کند و این معنا‌سازی است که به واقعیات جهانی شکل می‌دهد. در نظریة سازه‌انگاری، هویت‌ها، هنجارها و فرهنگ نقش مهمی در سیاست جهانی ایفا می‌کند. هویت‌ها و منافع دولت‌ها توسط هنجارها، تعاملات و فرهنگ‌ها ایجاد می‌شود و این «فرایند» است که موضوع تعامل دولت‌ها را تعیین می‌کند. روابط میان دولت‌ها بر اساس معنایی است که آن‌ها برای یکدیگر قائل‌اند (هادیان، 1382، صص918-915).

از نگاه سازه‌انگاران، جهان اجتماع و انسان، یک جهان معین و مشخص نیست؛ یعنی چیزی مشخص و روشن وجود ندارد که قواعد آن به‌وسیلة پژوهش علمی کشف و با نظریة علمی تبیین گردد بلکه قلمرویی بین‌الاذهانی است، یعنی چیزی برای مردم معنادار است که آن‌ها را می‌سازند و یا آن را درک می‌کنند. سازه‌انگاران بر نقش انگاره‌ها و شناخت ایجادشده از جهان اجتماع تأکید می‌کنند. از نظر آن‌ها، یک معمای امنیتی، صرفاً از این واقعیت که دو دولت دارای سلاح هسته‌ای‌اند، ایجاد نمی‌شود بلکه به این موضوع بستگی دارد که آن‌ها چگونه به یکدیگر نگاه می‌کنند. این نگرش، بر اساس شناخت و آگاهی ایجادشده میان دو طرف است (Jackson & Sorensen, 1999, p.23).

در مکتب سازه‌انگاری، دولت به‌عنوان مهم‌ترین بازیگر شناخته می‌شود. البته این به معنای نفی بازیگران غیر‌دولتی نیست. دیدگاهی که سازه‌انگاران نسبت به دولت و نظام بین‌الملل دارند و توجهی که به سیاست خارجی و سیاست بین‌الملل می‌کنند، بیشتر بین‌الاذهانی است که منشعب از دو اصل بنیادین سازه‌انگاران است. اصل اول اینکه در وهلة نخست، این انگاره‌های مشترک است و نه نیروهای مادی که به ساختارهای اجتماع انسانی تعین می‌بخشد و اصل دوم، هویت‌ها و منافع کنشگران هدفمند را عامل سازندة این انگاره‌های مشترک می‌داند و بر این باور است که آن‌ها امور طبیعی و از پیش داده‌شده، نیست (ونت، 1384، ص289).

درحالی‌که مکتب سازه‌انگاری، هویت را مسئله‌ای تجربی می‌داند که باید در یک بافت تاریخی به نظریه کشیده شود، نو‌واقع‌گرایی فرض را برآن می‌گذارد که تمامی واحدهای سیاست جهان، تنها هویت معنادار یعنی هویت دولت‌های نفع‌جو را دارد. به عبارت دیگر، دولت در سیاست بین‌الملل در طول زمان و مکان، واجد یک معنای همیشگی پنداشته می‌شود. برعکس، سازه‌انگاری فرض را بر آن می‌گذارد که هویت دولت‌ها متغیر است، آن‌ها احتمالاً به بافت تاریخی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی بستگی دارند (لینکلیتر، 1386، ص455).

در مطالعات امنیتی سازه‌انگاران، امنیت و ناامنی از نحوة تفکر نسبت به منافع و تهدیدات سرچشمه می‌گیرد. اینکه امنیت بیش از عوامل مادی قدرت، بر میزان فهم و درک مشترک بازیگران از یکدیگر متکی است، از مهم‌ترین گزاره‌های رهیافت امنیتی سازه‌انگاران محسوب می‌شود. در نگرش امنیتی سازه‌انگاران، رفتار دولت‌ها تابع آنچه فکر می‌کنند و آنچه تشخیص می‌دهند، است؛ نه آنچه قدرت انجام آن را دارند. گفتمان امنیتی متشکل از ایده‌ها، هنجارها و هویت‌هاست و امنیت از طریق اعتماد و همکاری به ‌دست می‌آید، به‌واسطة نه موازنة قوا و بازدارندگی حاصل نمی‌گردد.

همان‌گونه که مشاهده می‌شود، ضعف سازه‌انگاری در عدم توجه کافی به ساختارها و ضعف نوواقع‌گرایی در عدم توجه به ذهنیت‌ها و هویت‌هاست. هیچ‌کدام از این نظریه‌ها نمی‌تواند برای شناخت ذهنیت امنیتی غرب نسبت به ایران ترکیب
کافی و قانع‌کننده‌ای را فراهم آورد؛ بنابراین، ارائة مدلی تلفیقی از این دو دیدگاه ضروری به نظر می‌رسد. 

3-3. مدل تلفیقی: در قالب این مدل، هم ساختار سیاست و قدرت بین‌المللی و هم نگرش نخبگان به‌طور توأمان باید مدنظر قرار گیرد. به عبارت دیگر، برخی از مفروض‌ها و یا مؤلفه‌های کلیدی موجود در نظریه‌های نوواقع‌گرایی و سازه‌انگاری می‌تواند از لحاظ مفهومی و نظری به شناخت ذهنیت امنیتی غرب نسبت به برنامة هسته‌ای ایران کمک کند. بنابراین، این مدل همان مدل مطالعاتی پژوهش حاضر است که برای پاسخ‌گویی به سؤال اصلی طرح‌ریزی شده است.

بنا بر آنچه که در رابطه با دیدگاه نوواقع‌گرایان و سازه‌انگاران نسبت به مسائل امنیتی گفته شد، می‌توان این‌گونه ارزیابی کرد که سازه‌انگاران، برخلاف نوواقع‌گرایان، معتقدند که تفکر واحدهای تشکیل‌دهندة نظام بین‌الملل و ساخت اجتماعی آن‌ها می‌تواند وضعیت امنیت بین‌الملل را تغییر دهد؛ درحالی‌که نو‌واقع‌گرایان واحدها را تحت تأثیر سازوکارهای امنیتی نظام بین‌الملل می‌دانند و معتقدند که ساختار نظام بین‌الملل رفتارهای بازیگران را تعیین می‌کند. این تفاوت دیدگاه، هم در این زمینه و هم در زمینه‌های دیگر به‌خوبی می‌تواند نگرش امنیتی غرب به برنامة هسته‌ای ایران را از جنبه‌های مختلف نظری تجزیه و تحلیل کند. البته شباهت‌هایی نیز میان این دو نظریه وجود دارد و از آن جمله اینکه سازه‌انگاری با همان ویژگی‌هایی از سیاست جهان سروکار دارد که برای نوواقع‌گرایان اهمیت داشت. سازه‌انگاران نیز همانند نوواقع‌گرایان، دولت را به‌عنوان مهم‌ترین بازیگر می‌شناسند، اما دیدگاه آن‌ها نسبت به دولت و نظام بین‌الملل بیشتر معناگرایانه و بین‌الاذهانی است. دلایل اتخاذ این دو نظریه به‌عنوان الگویی تلفیقی برای پژوهش حاضر را می‌توان به این صورت خلاصه کرد: نظریه نوواقع‌گرایی به دلیل تکیه بر ساختار آنارشیک نظام بین‌الملل که در قالب آن قدرت‌های بزرگ دارای منافع و رفتارهای مشترکی هستند، انتخاب شده است. این رویکرد به تأثیر عوامل خارجی بر سیاست‌های تسلیحاتی دولت‌ها تأکید دارد و مبنایی برای ارزیابی موضع‌گیری‌ها و سیاست‌های مشترک آمریکا و اروپا در قبال برنامة هسته‌ای ایران تلقی می‌شود. نظریة سازه‌انگاری با تأکید بر اهمیت عناصر هنجاری و غیرمادی به‌عنوان عوامل تعیین‌کنندة سیاست بین‌الملل و تأثیر نوع شناخت و درک بازیگران از یکدیگر بر اتخاذ رویکردهای مختلف در قبال هم، در این پژوهش مبنایی برای تجزیه و تحلیل نگرش نخبگان غربی و نظام‌شناختی آن‌ها نسبت به برنامة هسته‌ای ایران قرار گرفته است.

کشورهای غربی به‌عنوان بازیگران قدرتمند در عرصة نظام بین‌الملل تحت تأثیر ماهیت ساختار این نظام تا حد زیادی شبیه به هم رفتار می‌کنند. این شباهت در رفتار آمریکا و اروپا بسیار صادق است؛ زیرا آن‌ها بیشتر از دیگر بازیگران با یکدیگر اشتراک منافع دارند. تأکید کشورهای غربی بر انگیزه‌های امنیتی ایران در فعالیت‌های هسته‌ای خود و تأثیر این فعالیت‌ها در تشویق کشورهای منطقه برای دستیابی به توانایی هسته‌ای از جمله عوامل خارجی است که در قالب نظریة نوواقع‌گرایی، نظام نگرشی غرب به موضوع هسته‌ای ایران را می‌سازد. علاوه بر این‌ها، ادعاهای غرب مبنی بر حمایت ایران از تروریسم، پیامدهای منفی هسته‌ای شدن ایران بر موقعیت اسرائیل و انگیزة ایران برای کسب جایگاه در فعالیت‌های هسته‌ای، ریشه در مفروضات نوواقع‌گرایی دارد. از سوی دیگر، انگاره‌ها، هنجارها و هویت‌ها که گفتمان امنیتی سازه‌انگاران را شکل می‌دهد، مبنای مناسبی برای شناخت نظام نگرشی غرب نسبت به برنامة هسته‌ای ایران است؛ زیرا رفتار دولت‌ها را تابع آنچه فکر می‌کنند و تشخیص می‌دهند، می‌داند. این هنجارهاست که بر اساس آن‌ها، منافع به‌صورت عینی شکل می‌گیرد و بر مبنای هنجارها مناسبات میان دولت‌ها ایجاد می‌شود. بنابراین، غرب در رویکردهای خود نسبت به برنامة هسته‌ای ایران منافع و موضع‌گیری‌هایی را دنبال می‌کند که بر پایة هنجارهای خاص خود معنا یافته ‌است. در واقع، هویت و هنجارهای غرب گویای ترجیحات، استراتژی‌ها و کنش‌های آن در قبال موضوع هسته‌ای ایران است. الگوی زیر چکیدة تلفیق دو نظریه را روشن می‌کند:

نمودار شماره 1. الگوی تلفیقــی

نوواقع‌گرایی:

ساختار سیاست و قدرت بین‌المللی

سازه‌انگاری:

هویت‌پردازی و نگرش نخبگان امنیتی

نگرش امنیتی غرب به برنامه هسته‌ای ایران

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بنا بر آنچه ذکر شد، روشن گردید که گزارة اول این پژوهش با ارائة الگویی تلفیقی از این دو نظریه که بهتر می‌تواند از لحاظ نظری، ما را در شناخت ذهنیت امنیتی غرب نسبت به برنامة هسته‌ای ایران کمک کند، تأیید شده است. حال باید دید ماهیت رویکرد امنیتی غرب نسبت به تهدیدات دنیای پس از جنگ سرد چیست؟

4. موضوعات امنیتی غرب در دوران بعد از جنگ سرد (2008-1992)

شناخت تهدیدات به علت درک متفاوت از آن در جامعه راهبردی کشورها، اهمیت فراوانی دارد که در این زمینه، سند استراتژی امنیت ملی آن‌ها بستر مناسبی برای تشخیص تهدید و مؤلفه‌های آن از نگاه کشور موردنظر است. در شرایط پس از جنگ سرد و به‌ویژه بعد از حادثه یازده سپتامبر، غرب با محیط امنیتی جدیدی روبه‌رو شد که در این فضای جدید، ماهیت تهدیدات نیز تغییر کرد و کشورهای غربی درصدد برآمدند تا برای مقابله با پیدایش خطرهای تازه، استراتژی مناسب با این تهدیدات را اتخاذ کنند. با توجه به همسویی نسبی آمریکا و اروپا در درک از تهدیدها، در اینجا می‌توان مطابق با آخرین اسناد استراتژی امنیت ملی آن‌ها، به اصلی‌ترین چالش‌های پیش‌روی غرب اشاره کرد که عبارت است از: سلاح‌های کشتار جمعی؛ تروریسم و دولت‌های ناکام. این تهدیدات چارچوب‌های اجماعی نگرش امنیتی غرب است که در ادامه به آن‌ها پرداخته می‌شود. 

4-1. سلاح‌های کشتارجمعی: احساس خطر نسبت به سلاح‌های کشتارجمعی در اسناد امنیت ملی آمریکا و اتحادیة اروپا، به‌روشنی اهمیت این تهدید را در نگرش امنیتی غرب بیان می‌کند. کاخ سفید در گزارشی تحت عنوان «استراتژی امنیت ملی برای سدة جدید» که در دسامبر 1999م. انتشار یافت، محیط امنیتی آمریکا را محیطی پویا، نامطمئن و مملو از چالش‌هایی دانست که امکان بالقوه تبدیل شدن به وقایع مرگبار را داراست که یکی از این چالش‌ها، گسترش فناوری‌های خطرناک است. در این گزارش آمده است: «سلاح‌های کشتارجمعی بیشترین تهدید بالقوه را متوجه ثبات و امنیت جهانی می‌سازد. گسترش سلاح‌های پیشرفته، این تهدید را به وجود می‌آورد که دولت‌های یاغی، تروریست‌ها و سازمان‌های جنایی بین‌المللی، وسیله‌ای برای وارد ساختن خسارات وحشتناک به ایالات متحده و متحدان آن را فراهم کنند» (کمیسیون امنیت ملی آمریکا، 1380، ص14).

دولت بوش در سند استراتژی امنیت ملی در سال 2002م. این مسئله را بیان می‌کند که بزرگ‌ترین خطری که آمریکا را تهدید می‌کند، تقاطع خطرناک رادیکالیسم و فناوری است و زمانی که سلاح‌های هسته‌ای گسترش پیدا کند، تمام دولت‌های ضعیف می‌توانند توان ضربه زدن به ملت‌های بزرگ را به دست آورند (دهشیار، 1381، ص36). در آخرین سند استراتژی امنیت ملی آمریکا در سال 2006م. آمده است که ایالات متحده، وجود تروریسم جهانی، سلا‌ح‌های کشتارجمعی و دولت‌های ناکام [با تأکید بر محوریت دولت‌های یاغی] را بزرگ‌ترین چالش‌ها و تهدیدات پیش‌روی خود می‌داند (سیف‌زاده، 1383، ص221).

تکثیر تسلیحات کشتارجمعی از جمله مهم‌ترین و اصلی‌ترین تهدیداتی است که در سند استراتژی امنیتی اتحادیه اروپا نیز در دسامبر 2003م. بیان شده است. اروپا به دنبال آن است که این تهدید را به‌تدریج از طریق اقدام، نه تنها در زمینة کنترل تسلیحات، بلکه همچنین از طریق ایجاد سازمان‌های مربوط به دفاع ملی و دفاع موشکی جدی‌تر بگیرد (Dörfer, 2008, p.3). دو سوی آتلانتیک تلاش کرده‌اند تا با تعدیل رفتارهای خود در مقابل تهدیدات جدید و فزاینده، از جمله سلا‌ح‌های کشتارجمعی، سیاست همسویی را در پیش گیرند. این احساس تهدید مشترک و ملاحظات امنیتی جدید، کشورهای غربی را در یک جبهة متحد شکل داده است. لذا این برداشتی اجماعی و جزء جدایی‌ناپذیر ذهنیت امنیتی غرب است که گسترش سلا‌ح‌های هسته‌ای را تهدید قلمداد کند.

4-2. تروریسم: یکی دیگر از مهم‌ترین تهدیدات ضد امنیت و منافع ملی غرب، تروریسم است. حادثه 11 سپتامبر 2001م. (1380) و حمله به مراکز استراتژیک آمریکا، زمام‌داران و صاحب‌نظران نظامی و امنیتی آن کشور را با محیط امنیتی جدیدی روبه‌رو کرد. این واقعه با خلق دشمن جدیدی به نام تروریسم، زمینه را برای بهره‌برداری آمریکا از این دشمن در جهت حل و فصل مشکلات خود در نظام بین‌الملل فراهم کرد (افتخاری، 1383، ص260). یکی از دلایل سیاست یکجانبه‌گرایی آمریکا پس از 11 سپتامبر، جدی بودن تهدید تروریسم برای این کشور است. قبل از حادثه 11 سپتامبر نیز، در گزارش دسامبر 1999م. کاخ سفید که پیش از این به آن اشاره شد، دربارة تهدیدات فرامنطقه‌ای که از چالش‌های فراروی امنیت ملی آمریکا بیان گردیده، آمده است: «این‌گونه تهدیدات غالباً ناشی از بازیگران غیردولتی مانند تروریست‌ها و سازمان‌های جنایی هستند. آن‌ها منافع، ارزش‌ها و شهروندان آمریکا را تهدید می‌کنند. نمونه‌های این امر عبارت‌اند از: تروریسم، قاچاق موادمخدر و دیگر جرایم بین‌المللی، قاچاق غیرقانونی اسلحه و موج کنترل‌نشدة پناهندگان» (کمیسیون امنیت ملی آمریکا، 1380، صص14-13). دولت بوش در استراتژی امنیت ملی خود، سدة 21م. را برای ملت آمریکا و متحدان آن مخاطره‌آمیز خوانده و آن‌ها را هدف سلاح‌های کشتار جمعی از سوی دولت‌های یاغی و سازمان‌های تروریستی اعلام کرده است. در این سند، به موقعیت برتر نظامی، سیاسی و اقتصادی آمریکا اشاره شده که نشان از برتری‌طلبی و تلاش آمریکا برای تثبیت نظام هژمونی خود دارد. بر همین اساس، بوش عملیات پیش‌دستانه را سازوکار مناسبی برای مقابله با تهدیدات آتی (به‌ویژه تروریسم)
دانست (رودز، 1383، ص324). در اسناد استراتژی امنیت ملی آمریکا در سال‌های 2002م. و 2006م. وجود تروریسم جهانی از بزرگ‌ترین تهدیدات پیش‌روی این کشور عنوان شده است.

اروپا نیز برداشت مشابهی با آمریکا را در خصوص تهدیدات امنیت بین‌المللی از خود نشان می‌دهد. برای شناسایی تهدید تروریسم از دیدگاه اتحادیة اروپا می‌توان سه مرحله را مورد توجه قرار داد: در مرحله اول، بیانیه‌های اتحادیة اروپا بی‌درنگ پس از حملات 11 سپتامبر، بر تهدیدی که توسط آمریکا به‌عنوان یک تهدید جهانی نسبت به جوامع باز و مردم‌سالار مطرح شد، تأکید کردند. همزمان با افزایش اقدامات اتحادیة اروپا در شناسایی گروه‌های تروریستی و خلع سلاح کردن آن‌ها، این گروه‌ها به‌عنوان بخشی از یک تهدید جهانی و نمایش‌دهندگان تهدیدی «بیرونی» تلقی شدند. تأکید اصلی در این مرحله، بر تهدیدی نسبتاً نامتمایز و وسیع با ماهیتی جهانی نسبت به پایه‌های سیاسی، قانونی، اجتماعی و اقتصادی اتحادیة اروپا و دولت‌های عضو آن بود (Monar, 2008).

در مرحلة بعد، پذیرش استراتژی امنیتی اروپا در سال 2003م.، نشانه‌ای از درک متمایزتر از تهدید را با خود به همراه داشت. استراتژی امنیتی، تروریسم را به‌عنوان تهدیدی که هم بعد داخلی و هم بعد خارجی دارد، توصیف می‌کند. این تعریف، با حفظ ماهیت جهانی و خارجی تهدید، تهدیدات تروریستی را دارای منشأ داخلی مهمی می‌داند. استراتژی امنیتی، همچنین تروریسم را با دیگر تهدیدات بین‌المللی به‌ویژه تسلیحات کشتارجمعی، دولت‌های ناکام و جرایم سازمان‌یافته پیوند می‌دهد. مرحلة سوم بعد از حملات جولای 2005م. (1384) لندن آغاز شد. این مرحله، شکل کامل خود را زمانی پیدا کرد که شورای اروپایی در واکنش به حملات جولای 2005م. لندن، تا حدی استراتژی ضد تروریستی اتحادیة اروپا را در 16-15 دسامبر پذیرفت. استراتژی ضد تروریسم بر تهدیدات اعمال‌شده توسط تروریسم داخلی از طریق بنیادگرایی و به کارگیری تروریست‌ها در داخل اروپا تأکید دارد. این استراتژی، عنصری جدید را به تعریف مشترک می‌افزاید. بنابراین، تهدید بیش‌ازپیش داخلی شده است و توجیه بیشتری را برای تروریست‌ها فراهم می‌کند. ویژگی متمایزتر آخرین مرحله از تعریف تهدید تروریسم برای اتحادیة اروپا، گوناگونی و تنوع آن است (Monar, 2008).

4-3. دولت‌های ناکام: در گزارش کاخ سفید با عنوان «استراتژی امنیت ملی برای سدة جدید» (1999)، به این امر اشاره شده است که گهگاه در سدة جدید، می‌توان انتظار داشت که علی‌رغم تلاش‌های پیش‌گیرانه بین‌المللی برخی از دولت‌ها قادر نباشند برای مردم خود تدبیر حکومتی مناسب فراهم کنند. در گزارش مزبور، این امر عامل ایجاد منازعات داخلی، مهاجرت و کشتارهای جمعی و تجاوز ضد دولت‌های همسایه یا گروه‌های قومی قلمداد می‌شود. بر اساس این گزارش، برخی دیگر از دولت‌های ناکام، گرچه توانایی حکومت کردن دارند، ممکن است دست‌خوش شعارهای التهاب‌آور مردم‌فریبانه‌ای شوند. دولت‌هایی که به حقوق شهروندان خود احترام نمی‌گذارند و در مورد نقض حقوق بشر و پاکسازی قومی تساهل می‌ورزند،
ممکن است باعث شعله‌ور شدن جنگ‌های داخلی شوند؛ امری که از مرزهای
ملی فراتر رفته می‌تواند منطقه‌ای را دستخوش بی‌ثباتی سازد (کمیسیون امنیت ملی آمریکا، 1380، ص15).

پس از واقعه 11 سپتامبر، نومحافظه‌کاران کاخ سفید در کنار تروریسم، بزرگ‌ترین تهدید را از ناحیه دولت‌هایی می‌دانستند که ارزش‌های مردم‌سالاری را نپذیرفته‌اند. به اعتقاد آن‌ها تغییر این رژیم‌ها و استقرار رژیم‌های مردم‌سالار، بهترین وسیلة تأمین امنیت آمریکاست (نجف‌زاده، 1383، صص18-17). بنا بر تعریفی که آمریکا از دولت‌های ناکام ارائه داده است، این کشور همچنین، در آخرین اسناد استراتژی امنیت ملی
خود (2002 و 2006م.) بر مقابله با تهدید این دولت‌ها و خنثی کردن اقدامات آن‌ها تأکید می‌کند.

اتحادیة اروپا نیز، در سند استراتژی امنیتی خود (دسامبر 2003)، تهدید دولت‌های ناکام را از چالش‌های جدید نظام بین‌الملل برای منافع اروپا می‌داند. به اعتقاد اروپا، این دولت‌ها که مهد انواع مذاهب مشهور به ضد غربی‌اند، به سبب اجرای این مذاهب به دولت‌های ناکام تبدیل می‌شوند. این دولت‌ها، همچنین، باعث مهاجرت‌های نامحدود گردیده که مرزهای اروپا را تهدید می‌کنند. برای مثال، گذشته استعماری مشخص اروپا در آفریقا و کمبود منافع آمریکا در این منطقه ممکن است بتواند میزانی از منابع امنیتی و نظامی اروپا را در آنجا مسدود کند (Dörfer, 2008, p.4). احساس تهدید از ناحیه چالش‌های فوق، کشورهای غربی را در یک جبهة متحد شکل می‌دهد. بنا بر چنین شناختی می‌توان جایگاه تهدید جمهوری اسلامی ایران در زمینة برنامة هسته‌ای را در نگرش‌های امنیتی غرب به‌خوبی ارزیابی کرد.

از آنچه گفته شد، می‌توان به این جمع‌بندی رسید که با ایجاد تغییر در محیط امنیت بین‌الملل پس از جنگ سرد، ماهیت تهدیدات نیز دچار تغییر شده است و درک مشترک آمریکا و اروپا از اصلی‌ترین تهدیدات پیش‌رو که شامل سلاح‌های کشتارجمعی، تروریسم و دولت‌های ناکام می‌شود، چارچوب ذهنیت مشترک امنیتی غرب را در این دوران آشکار می‌سازد. بنابراین، گزارة دوم این پژوهش تأیید می‌کند که اشتراک‌نظر در منابع تهدیدات امنیتی بین آمریکا و اروپا جدی است. حال باید دید که مورد تهدید ایران در قالب برداشت امنیتی غرب چگونه نگریسته می‌شود.

5. تهدید جمهوری اسلامی ایران؛ رویکردی غربی

جایگاه جمهوری اسلامی ایران در استراتژی‌های امنیتی غرب پس از جنگ سرد که جایگاه تهدیدی بالقوه در این استراتژی محسوب می‌شود، بر رویکرد امنیتی و کلان کشورهای غربی نسبت به موضوع هسته‌ای ایران نیز اثرگذار بوده است. بنابراین، در این پژوهش تلاش می‌شود تا ابتدا به بررسی جایگاه ایران در رویکردهای امنیتی غرب و سپس به مطالعه موردی نگرش امنیتی غرب در قبال برنامة هسته‌ای ایران پرداخته شود.

5-1. نگرش امنیتی آمریکا به جمهوری اسلامی ایران: محورهای اصلی مؤثر در شکل‌گیری درک آمریکا از ایران را می‌توان در قالب چهار برنامة اتهامی مطرح کرد؛ طرح ایدة «ایران، به‌مثابه یک کشور یاغی»، اولین برنامة اتهامی آمریکاست. از دید این کشور، ایران کشوری یاغی قلمداد می‌شود که پیامد رفتار آن در سال‌های آغازین انقلاب و تلاش این کشور برای صدور انقلاب و بی‌ثبات‌سازی منطقه است. بنا بر این نظر، ایران بعد از انقلاب از یک متحد منطقه‌ای به یک دشمن آشکاری که به‌واسطة حمایت از گروه‌های تروریستی (و بعدها تمایل به استفاده از تسلیحات کشتارجمعی و موشک‌های بالستیک) به دنبال تحقق اهداف ایدئولوژیک خود در حوزة سیاست خارجی و امنیتی است، تبدیل گردید. این نوع برداشت آمریکایی‌ها از انگیزه‌ها و نحوة رفتار ایران تقریباً از آغاز انقلاب تا به امروز بدون تغییر باقی مانده است (زن، 1387).

به اعتقاد مارتین زن[11] تصویر یک کشور یاغی تنها بازگوکنندة درک تهدید از سوی آن نیست بلکه نوعی ابزارسازی سیاسی است که به دو شکل صورت می‌گیرد؛ در شکل نخست، تأکید بر تهدید بودن کشورهای یاغی ابزاری برای رسیدن به اهداف سیاسی می‌گردد و در شکل دوم، این قرار دادن نام کشوری در گروه کشورهای یاغی است که به‌عنوان ابزاری سیاسی استفاده می‌گردد (زن، 1387).

دومین طرح اتهامی، «بهره‌مندی جمهوری اسلامی ایران از سلاح‌های کشتارجمعی و موشک‌های بالستیک» است. از دیدگاه آمریکا، یکی از نگران‌کننده‌ترین ابعاد برنامة سلاح‌های کشتار جمعی ایران تلاش جدی آن برای ساخت موشک‌های بالستیک است که این کشور را قادر خواهد ساخت به سمت همسایگان خود در منطقه و ورای منطقه کلاهک‌های غیراتمی و کلاهک‌هایی که به‌طور بالقوه شیمیایی، بیولوژیکی و یا هسته‌ای هستند، پرتاب کند (Congressional Research Service Report RL 30427, 2004, p. 17).

نگروپونته[12] معاون وقت وزارت خارجه آمریکا نیز در فوریه 2006م. (1385) نتیجه تحقیقات مشابهی را بیان داشت و اعلام نگرانی کرد که ممکن است ایران به‌منظور پرتاب کلاهک‌های هسته‌ای از این موشک‌ها به‌عنوان سلاح استفاده کند؛ زیرا آن‌ها را بخش لازمی از استراتژی بازدارندگی خود در برابر نیروهای موجود در منطقه از جمله نیروهای آمریکایی می‌داند (Negroponte, 2006).

«ایجاد بی‌ثباتی در عراق از سوی ایران»، طرح اتهامی دیگری است که از سوی آمریکا بیان می‌شود. به اعتقاد آمریکا، نقش ایران در عراق گسترده است و این، تهدیدی جدی برای منافع ملی و سربازان این کشور محسوب می‌شود. مقامات آمریکایی بر این باورند که ایران می‌تواند از طریق عوامل تروریست خود، سیستم اطلاعاتی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و دیگر ابزارهای طرح‌ریزی و نفوذ قدرت، در هر زمانی پشتیبانی خود را از حملات وحشیانه ضد نیروهای امریکایی در عراق و دیگر نقاط خاورمیانه، به‌طور چشمگیری کاهش دهد (Staff Report of the House, 2006, p. 17).

به عقیدة مقامات آمریکایی، ایران از سه طریق در بی‌ثبات‌سازی عراق مؤثر است: اول، از طریق نقش این کشور در روند سیاسی عراق. به نظر آمریکا، ایران با حمایت از احزاب سیاسی شیعی عراق سعی دارد بر جریان امور سیاسی تأثیر بگذارد (Byman, 2005). دوم، از طریق حمایت ایران از شبه‌نظامیان عراق. در این رابطه سازمان‌های اطلاعاتی، وزارت خارجه و وزارت دفاع امریکا گزارش داده‌اند که ایران برای شبه‌نظامیان شیعی عراق، آموزش، بودجه و سلاح تأمین می‌کند (Staff Report of the House, 2006, p.18). از نظر آمریکا، سومین راه بی‌ثبات‌سازی عراق از سوی ایران، دست داشتن این کشور در حملات ضد امریکا و نیروهای ائتلافی در عراق است. در این زمینه، می‌توان به سخنرانی بوش در 13 مارس 2006م. اشاره کرد که اظهار داشت: «نیروهای ائتلافی، مواد منفجره دست‌سازی را که مشخص بود در ایران تولید شده است، ضبط کردند» (Bush, 2006) به اعتقاد مقامات آمریکایی شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد گروه‌های شورشی عراق از نیروهایی در ایران کمک دریافت می‌کنند (Department of Defense, 2006).

طرح اتهام «حمایت ایران از تروریسم»، برنامة اتهامی دیگر آمریکاست که در شکل‌گیری درک این کشور از ایران مؤثر است. از دید آمریکا، شاید حملات ژوئیه 2006م. حزب‌الله به رژیم صهیونیستی آخرین مورد از توسل به تروریسم باشد که ایران جهت پیشبرد اهداف سیاسی خود در منطقه به آن دست ‌زده است، اما سال‌هاست که ایران از تروریسم به‌عنوان ابزاری برای طرح قدرت خود استفاده کرده است. در سالنامة وزارت خارجه آمریکا، گزارشی با عنوان «گزارش عملکرد تروریستی کشورها در سال 2004م.» در آوریل 2005م. چاپ کرد که در آن ایران فعال‌ترین دولت پشتیبان تروریسم خوانده شده و آمده است که «وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران، هر دو برای گروه‌های تروریستی حز‌ب‌الله لبنان و فلسطین بودجه مالی، پناهگاه، آموزش و اسلحه فراهم کرده‌اند» (U.S. Department of State, 2005, pp. 88-89).

آنچه که ذکر شد، تهدید ساخته‌شده[13] از ایران توسط نخبگان امنیت و سیاست خارجی آمریکا بود. حال باید دید که نگرش امنیتی اتحادیة اروپا به ایران چگونه است.

5-2. نگرش امنیتی اتحادیة اروپا به جمهوری اسلامی ایران: در بررسی رویکردهای سیاست خارجی اتحادیة اروپا و امریکا در قبال ایران در دورة پس از جنگ سرد باید به این نکته اشاره کرد که اتحادیه اروپا با موضوعات تروریسم، فرایند صلح خاورمیانه، سلاح‌های کشتارجمعی و حقوق بشر که بر پایة برنامة امریکا در زمینة رابطه‌اش با ایران بودند، موافقت کرده است. نکته قابل توجه این است که اتحادیة اروپا در نگرانی‌های امریکا سهیم بوده است، اما منافع این اتحادیه در تعامل با ایران به‌گونه‌ای است که رویکردها و سیاست‌های آن را در قبال ایران تا حدی متفاوت از آمریکا جلوه می‌دهد. مهم‌ترین عنصری که می‌تواند سیاست خارجی اروپا در قبال ایران را در دوران پس از جنگ سرد توضیح دهد، منافع اقتصادی متقابل است. فراتر از این منافع، اتحادیة اروپا از امتیاز مهمی در تعامل با ایران، برخوردار است و آن، موضع اروپا در رابطه با منازعة اعراب- رژیم صهیونیستی است. برخلاف امریکا، اتحادیه اروپا یک موضع معتدل‌تری را نسبت به فلسطینی‌ها داشته که از دهة 1970م. و اعلامیة ونیس در سال 1980م. (1359) به روشنی پیداست و بعد از دوران جنگ سرد نیز، این رویه ادامه یافته است (Tzogopoulos, 2004, p. 23).

از موضوعات مورد بحث در «گفتگوهای انتقادی» و نیز «گفتگوهای سازنده و فراگیر» ایران و اتحادیه اروپا، تروریسم و روند مذاکرات صلح خاورمیانه بوده است. مسئلة تروریسم تا پیش از رویدادهای 11 سپتامبر در مذاکرات اتحادیه ‌اروپا با ایران، همواره تحت‌الشعاع مسائل اقتصادی قرار می‌گرفت، اما پس از 11 سپتامبر و افزایش فشار آمریکا بر اتحادیة اروپا، موضع این اتحادیه به آمریکا نزدیک‌تر شد و برای نخستین‌بار یک اجماع جهانی برای حل این مسئله پدید آمد. اتحادیه‌ اروپا، ایران را متهم می‌کند که با پشتیبانی از گروه‌های مبارز فلسطینی، در روند مذاکرات صلح اخلال می‌کند (جعفری ولدانی، 1383، صص48-47). در زمینه دیدگاه اروپایی‌ها نسبت به سلاح‌های کشتارجمعی و به‌ویژه سلاح هسته‌ای می‌توان به راهبرد جدید اتحادیه اروپا که در تاریخ 16 ژوئن 2003م. توسط وزرای امور خارجه این اتحادیه تصویب شد، اشاره کرد. در این راهبرد توسل به زور به‌عنوان آخرین راه‌ حل پیش‌بینی شده است. بنا بر اصول اساسی راهبرد جدید اتحادیة اروپا، گسترش تمام انواع سلاح‌های کشتارجمعی (بیولوژیک، شیمیایی و هسته‌ای) و وسیل انتقال آن‌ها، تهدیدی برای صلح و امنیت جهانی است. در این راهبرد هشدار داده شده که دستیابی تروریست‌ها به این سلاح‌ها تهدیدی مضاعف برای جامعه بین‌المللی محسوب می‌شود. در این راهبرد بر تلاش برای یافتن راه‌حل‌های سیاسی در جهت ممانعت از دستیابی کشورها به این‌گونه سلاح‌ها و در صورت لزوم، استفاده از اقدامات قهرآمیز تأکید شده است (خالوزاده، 1385، صص258-257). این راهبرد مبنای ذهنیت اتحادیة اروپا را نسبت به تهدید سلاح‌های کشتارجمعی نشان می‌دهد که نمونه آن را می‌توان در نگرش اروپا نسبت به برنامة هسته‌ای ایران مشاهده کرد.

یکی از مسائل مهم در روابط ایران و اتحادیة ‌اروپا،‌ مسئله حقوق بشر است و تلاش اروپا در آغاز گفتگو در این زمینه قابل توجه است. در گفتگوی حقوق بشری، هدف اتحادیة اروپا اعمال فشار بر دولت ایران برای ارتقاء بخشیدن به حاکمیت قانون بوده است. بنابراین، اروپا، تهران را به همکاری با سازوکارهای سازمان ملل در زمینه حقوق بشر وادار کرده است (Tzogopoulos, 2004, pp. 49-50).

اتحادیه اروپا در مسئله قرار دادن نام ایران در محور شرارت، آمریکا را همراهی نکرد. گرچه میزان همراهی نکردن اروپا با آمریکا مشخص نیست، ولی آنچه برای اروپا مطرح است، مخالفت با یکه‌تازی آمریکاست که یکی از موضوعات مورد اختلاف در چند دهة ‌گذشته بوده است. تردیدی نیست که تفاوت‌هایی میان دیدگاه‌های اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها وجود دارد، اما این بدان معنا نیست که اروپاییان حاضرند در ائتلاف و اتحادی ضد آمریکایی شرکت جویند؛ زیرا اختلاف آن‌ها در بسیاری از موارد، ساختاری نیست و بیشتر بر سر چگونگی اعمال روش‌هاست (سجادپور، 1381، صص108-96). اتحادیه اروپا تلاش کرده تا با اعمال محدودیت‌های اقتصادی و دیپلماتیکی برای تحت فشار قرار دادن ایران به‌منظور تغییر رفتار خارجی خود، نقش مهمی را ایفا کند. البته اروپا هنوز رفتار سیاسی ایران را به‌عنوان یک مشکل سیاسی عمده باقی می‌داند و در این رابطه، مکمل سیاست آمریکا در قبال ایران بوده است.

آنچه در زمینة نگرش امنیتی آمریکا و اروپا به ایران گفته شد، آشکارا بیانگر شکل‌گیری ذهنیت غرب نسبت به ایران بر مبنای انگاره‌ها و هنجارهایی است که در قالب دیدگاه سازه‌انگاری، منافع غرب را به‌طور عینی شکل می‌دهد و بر مبنای آنچه فکر می‌کند، رفتارها و مناسبات خود با ایران را معنا می‌کند.

5-3. برنامة هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران: در زمینة نگرش امنیتی غرب به موضوع هسته‌ای ایران، رویکردهای آمریکا و اتحادیة اروپا بسیار به هم نزدیک است، اما از آن جهت که جنبه‌های مختلف هم‌‌تکمیلی این دو نگرش امنیتی کاملاً مشخص شود، به‌طور جداگانه توضیح داده می‌شود. نحوة برخورد آمریکا با برنامة هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران چه پیش از سال 2003 و چه بعد از آن متأثر از عوامل متعددی بوده است. دلایل اصلی موضع‌گیری منفی آمریکا را می‌توان در قالب پنج مورد توضیح داد. اولین عامل، معضل ایران در سیاست خارجی آمریکاست. به این معنا که آمریکا طی سه دهة گذشته نتوانسته یک سیاست منسجم در برابر ایران اتخاذ کند. با روی کار آمدن رؤسای جمهور مختلف در آمریکا، رویکرد آمریکا در قبال ایران تا حدی متحول شده، اما نظام تصمیم‌گیری آمریکا به یک اجماع‌نظر در مورد نحوة برخورد با ایران دست نیافته است Maloney, 2004, p.38)).

برخی رفتار پیچیدة رهبران ایران را مهم‌ترین عامل به وجود آمدن این معضل می‌دانند. عده‌ای از کارشناسان نیز از وجود نوعی بحران شناخت در نظام تصمیم‌گیری سیاست خارجی آمریکا در مورد ایران سخن می‌گویند. نبود درک صحیح از ماهیت انقلاب اسلامی، یکی از دلایل اصلی این بحران شناخت است که مانع از اتخاذ یک سیاست مستمر و منسجم توسط آمریکا در قبال ایران شده است. ارتباط تنگاتنگی میان رویکرد امنیتی آمریکا به موضوع هسته‌ای با رویکرد کلی آن نسبت به ایران وجود دارد و از هر زاویه‌ای که به واکنش آمریکا نسبت به موضوع هسته‌ای ایران نگاه شود، نمی‌توان پرونده هسته‌ای را از موضوع کلی ایران در رویکرد آمریکا جدا کرد.
آمریکا نمی‌تواند در بلندمدت مسئله هسته‌ای ایران را حل کند، مگر آنکه مسئلة
ایران را به‌صورت کلی در سیاست خارجی خود حل و فصل کند (قهرمانپور، 1387، صص82-79).

حادثه 11 سپتامبر 2001م. به‌عنوان عامل دوم تأثیر زیادی بر رویکرد امنیتی آمریکا به موضوع هسته‌ای ایران داشته است که سه مورد از پیامدهای این حادثه ارتباط بیشتری با پروندة هسته‌ای ایران دارد. مورد اول، طرح تروریسم هسته‌ای توسط آمریکاست. دولت بوش بعد از یازده سپتامبر درصدد بزرگ‌نمایی خطر تروریسم هسته‌ای برآمد. بزرگ‌نمایی این خطر برای آن است که مقامات آمریکایی محیط بین‌الملل پس از 11 سپتامبر را محیط خطرناکی جلوه دهند که مقابله با آن نیازمند اتخاذ سیاست‌های تندتر است. لذا تصادفی نیست که بوش یکی از دلایل مخالفت آمریکا با فعالیت‌های هسته‌ای ایران را حمایت ایران از تروریسم بین‌المللی می‌داند (قهرمانپور، 1387، صص85-83).

تمرکز بر منطقة خاورمیانه، از دیگر پیامدهای مرتبط حادثه 11 سپتامبر با پروندة هسته‌ای ایران است. در این دوران آمریکا کوشید خاورمیانه را به کانون بازدارندگی مورد نظر خود تبدیل کند. مقامات دولت بوش اصلی‌ترین دشمن آمریکا پس از 11 سپتامبر را نه روسیه، بلکه دولت‌ها و گروه‌هایی می‌دانند که درصدد ضربه زدن به منافع آمریکا و متحدان آن برای باج‌گیری هستند (Woolf, 2006, p. 5). دلایل مخالفت آمریکا با برنامة هسته‌ای ایران را باید با توجه به موقعیت ایران و آمریکا در منطقه درک کرد. ایران از جمله کشورهایی است که تأثیر زیادی بر موفقیت یا عدم موفقیت سیاست‌های آمریکا دارد. در این راستا، تلاش آمریکا در جهت پیوند زدن مسئله فعالیت‌های هسته‌ای ایران با بمب اتمی، گروه‌های تروریستی و بزرگ‌نمایی این مسئله در سطح نظام بین‌الملل از طریق ابزارهای رسانه‌ای در جهت تحقق رویکرد مبارزه با افزایش قدرت ایران در سطح منطقه‌ای و بین‌المللی صورت می‌گیرد (مرکز تحقیقات استراتژیک، 1385، صص82-81).

تحول در بازدارندگی، آخرین پیامد واقعة یازده سپتامبر در ارتباط با موضوع هسته‌ای ایران است. بازدارندگی بعد از 11 سپتامبر، از بازدارندگی متقارن به بازدارندگی نامتقارن تبدیل شد که در یک طرف آن، دولتی هسته‌ای و قدرتمند و در طرف دیگر آن یک گروه تروریستی بدون ‌سرزمین خاص قرار دارد. در واکنش به این شرایط، دولت بوش سیاست اقدام پیشگیرانه را در دستور کار امنیت ملی آمریکا قرار داد که در آن بر لزوم استفاده از اقدامات پیش‌گیرانه در مقابل تروریست‌ها و دولت‌های سرکشی که درصدد دستیابی به سلاح‌های هسته‌ای هستند، تأکید شده است. نیت‌خوانی آمریکا
در فعالیت‌های هسته‌ای ایران ریشه در این نگرش جدید دارد که بر مبنای آن باید
پیش از تبدیل شدن دشمنان بالقوه به دشمنان بالفعل با آن‌ها مقابله کرد (قهرمانپور، 1387، صص90-88).

دلیل دیگر مخالفت آمریکا با برنامة هسته‌ای ایران را باید در سیاست کلی کنترل تسلیحاتی آن جستجو کرد. در حالت کلی آمریکا مخالف اشاعة سلاح‌های هسته‌ای در دنیاست و در این مورد دست‌کم در مراحل اولیه تفاوت چندانی بین دولت‌ها نیست پیامد تحولات بعد از جنگ سرد بر سیاست کنترل تسلیحاتی آمریکا گذر از سیاست منع اشاعه[14] به سیاست ضداشاعه[15] است (Marli and Lodgaard, 2004, pp.4-8).

در سیاست منع اشاعه فرض بر این است که عدة اندکی از کشورها تمایل به داشتن سلاح هسته‌ای دارند و می‌توانند با برخی اقدامات در چارچوب رژیم منع اشاعه از این کار بازداشته شوند. اما سیاست ضد اشاعه در راستای سیاست جنگ پیشگیرانه قرار دارد. در این راستا، اقدامات آمریکا در قبال برنامة هسته‌ای ایران آمیزه‌ای از اقدامات منع اشاعة سنتی و اقدامات ضد اشاعه است. مهم‌ترین اقدامات منع اشاعه آمریکا در قبال ایران عبارت از: غیرعادی اعلام کردن پروندة ایران در شورای حکام آژانس در سال 2003م، همکاری با اتحادیه اروپا برای متقاعد کردن ایران به تعلیق فعالیت‌های هسته‌ای‌ خود و تشکیل گروه 1+5 برای افزایش فشار سیاسی، مالی و اقتصادی بر ایران است. از مهم‌ترین اقدامات ضد اشاعه آمریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران نیز، می‌توان به مواردی مانند تلاش برای گسترش چتر هسته‌ای آمریکا به کشورهای کوچک حاشیة خلیج ‌فارس، تلاش‌ برای جاسوسی هسته‌ای از برنامة هسته‌ای ایران و تلاش برای رهگیری مواد دارای کاربرد دوگانه به ایران اشاره کرد. هدف نهایی آمریکا از اتخاذ این اقدامات ضد ایران متقاعد کردن ایران به کنار گذاشتن فعالیت‌های هسته‌ای خود است (قهرمانپور، 1387، صص99-94).

یکی از عوامل دیگر فشار آمریکا بر ایران، لابی قدرتمند یهودی در آمریکاست که نگران افزایش قدرت ایران و به خطر افتادن موقعیت برتر رژیم صهیونیستی در منطقه خاورمیانه است. برنامة هسته‌ای ایران بیش از هر کشوری، رژیم صهیونیستی را تحت تأثیر قرار خواهد داد. دو برداشت بسیار مهم در ساختار قدرت رژیم صهیونیستی نسبت به ایران وجود دارد: یک نگرش، ایران را دشمن ایدئولوژیکی می‌داند که به دنبال نابودی فیزیکی رژیم صهیونیستی است و نگرش دوم، ایران را کشوری پیچیده می‌داند که تابعی از منافع ملی و حفظ ملاحظات نظام سیاسی خود است (کلاوسون و سوکولسکی، 1384). افزایش قدرت ایران در منطقه باعث قدرتمند شدن مخالفان رژیم صهیونیستی و جنبش‌های مقاومت فلسطینی خواهد شد که به نفع رژیم صهیونیستی نیست. به‌علاوه، افزایش قدرت این کشور به‌واسطة دستیابی به فناوری حساس چرخة سوخت می‌تواند رهبران آمریکا را به سوی مذاکره با ایران بکشاند، چیزی که رژیم صهیونیستی همواره از آن هراس دارد (قهرمانپور، 1387، ص101). بنابراین، رژیم صهیونیستی تمام تلاش خود را می‌کند تا از طریق نفوذ در نظام تصمیم‌گیری آمریکا، مانع از هسته‌ای شدن ایران شود.

ترس از ظهور ایران به‌عنوان یک هژمون منطقه‌ای، آخرین عامل مؤثر بر نگرش امنیتی آمریکا نسبت به برنامة هسته‌ای ایران است. پس از جنگ سرد، بیشترین تهدیدات ضد امنیت ملی آمریکا در سطح منطقه‌ای بوده و آمریکا برای تحکیم موقعیت خود در نظام بین‌الملل نیازمند حضور در مناطق استراتژیک جهان مانند خاورمیانه است. برخی از دولت‌ها نیز در تلاش برای تبدیل شدن به هژمون‌های منطقه‌ای‌اند که ایران از جمله این کشورهاست (قهرمانپور، 1387، صص104-103). ازآنجاکه در نظام مبتنی بر ثبات هژمونیک، امکان حضور هژمون‌های منطقه‌ای که قدرت هژمون جهانی را به چالش بکشند، وجود ندارد، لذا آمریکا تلاش کرده است تا مانع تبدیل شدن ایران به یک کشور قدرتمند در خاورمیانه شود (لاریجانی، 1384، ص8).

منطقة خاورمیانه در رویکرد امنیتی اروپا به موضوع هسته‌ای ایران نیز اهمیت ویژه‌ای دارد. مجاورت جغرافیایی و موقعیت راهبردی خاورمیانه، تأمین قسمت اعظم نفت اروپا، تأمین ثبات و امنیت منطقه، وجود ادیان بزرگ جهان در خاورمیانه و تحولات داخلی این منطقه همانند اسلام سیاسی، اختلافات قومی و مذهبی از جمله مهم‌ترین دلایل اهمیت خاورمیانه برای اروپاست (خوش‌اندام، 1387، صص122-120). اروپا در واکنش به تمایلات کشورهای منطقه خاورمیانه در دستیابی به سلاح‌های کشتارجمعی راهکارهایی نظیر حمایت از سازوکارهای رژیم بین‌المللی مبارزه با گسترش این سلاح‌ها در خاورمیانه، جلوگیری از دستیابی رژیم‌های غیرمتحد امریکا در این منطقه به هرگونه برنامة مرتبط با سلاح‌های کشتارجمعی و روابط سیاسی، اقتصادی و امنیتی جداگانه و مستحکم با همة کشورهای منطقه در جهت رسیدن به اهداف عدم اشاعة هسته‌ای را در پیش گرفته است (خوش‌اندام، 1387، صص133-131).

در کنار اهمیت خاورمیانه و واکنش اروپا به تکثیر تسلیحات کشتارجمعی در این منطقه، مهم‌ترین راهبردهای اتحادیه اروپا در مبارزه با گسترش سلاح‌های کشتارجمعی بعد از حادثه 11 سپتامبر در دو راهبرد زیر خلاصه می‌گردد: یک. اروپایی امن‌تر در جهانی بهتر: راهبرد امنیتی اتحادیه اروپا (2002) و دو. راهبرد مبارزه با گسترش سلاح‌های کشتارجمعی اتحادیه اروپا (2003) (خوش‌اندام، 1386، صص58-57).

در مورد خاورمیانه، اتحادیه اروپا بر پایبندی کشورهای منطقه و دیگر نقاط جهان به اصول و اهداف رژیم بین‌المللی کنترل و منع اشاعه تأکید دارد. اروپا ماهیت برنامه‌های هسته‌ای ایران را در راستای دستیابی به سلاح هسته‌ای ارزیابی می‌کند و اعتقاد دارد اگر ایران به سلاح هسته‌ای دست پیدا کند، دست‌یابی به این نوع سلاح در منطقه به قاعده تبدیل می‌شود. از دید اروپا، با توجه به معادلات موجود در خاورمیانه یک ایران اتمی می‌تواند بیش از قدرت اتمی پاکستان، رژیم صهیونیستی و یا هند خطرناک باشد (خوش‌اندام، 1387، صص149-148).

اتحادیه اروپا دلایل مختلفی برای ورود به بحران هسته‌ای ایران داشت. این اتحادیه می‌کوشید تا جایگاه اروپا را در سلسله‌مراتب قدرت بین‌المللی احیا کند. مراحل اجرایی شدن رویکرد اتحادیة اروپا در مدیریت بحران هسته‌ای ایران در راستای دغدغه‌ها و راهکارهای امنیتی جدید و نگاه خاص اتحادیة اروپا به حفظ رژیم بین‌المللی کنترل و منع اشاعة سلاح‌های کشتارجمعی به‌صورت کلی در سه مرحله قابل تحلیل است؛ اولین قدم، مرحله قبل از ورود رسمی اتحادیه اروپا به حل و مدیریت بحران هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران بود. در این زمان کشورهای سه‌گانه اروپایی (فرانسه، انگلستان و آلمان) با ایران وارد مذاکره شدند. درخواست ‌این کشورها از ایران، توقف فعالیت‌های هسته‌ای بود که در نهایت، به تعلیق کوتاه‌مدت انجامید. دومین قدم، مرحلة ورود پرتحرک اتحادیه اروپا به مدیریت بحران هسته‌ای ایران بود. محصول حضور درون‌متنی اروپا در این بحران، موافقتنامة بروکسل (23 فوریه 2004م.) و موافقتنامة پاریس (15 نوامبر 2004م.) بود. در این مرحله، اتحادیة اروپا برای اجرایی کردن راهبرد خود در مورد ایران، توجیهاتی از طریق تلفیق امکانات اقتصادی اروپا در ارتباط با کشورهای ثالث و راه‌حل‌های مشارکتی و چندجانبه‌گرایانه را ارائه کرد،
ولی با پایان تعلیق فعالیت‌های هسته‌ای ایران این رویکرد به شکست انجامید و در نهایت، پرونده هسته‌ای ایران به شورای امنیت سازمان ملل ارجاع داده شد (خوش‌اندام، 1387، صص177-175).

مرحلة سوم، ایفای نقش حاشیه‌ای و تبعی از سوی اتحادیه اروپا در کنار دیدگاه آمریکا برای حل بحران هسته‌ای ایران است. الگوی رفتاری اروپا و امریکا در این مرحله در مواجهه با بحران هسته‌ای ایران در چارچوب هم‌تکمیلی[16] در رفتار استراتژیک قابل ارزیابی است. در مرحلة فعلی از بحران «به نظر می‌رسد که پیرامون فعالیت‌های هسته‌ای ایران، همگرایی انکارناپذیری میان اتحادیه اروپا و ایالات متحده وجود دارد. این همگرایی حول موضوع مخالفت با چرخة کامل سوخت در ایران، به یک نقطة اشتراک تبدیل می‌شود (مرکز تحقیقات استراتژیک، 1385، ص84).

اتحادیة اروپا در ابتدای طرح مسئلة هسته‌ای ایران در سال 2003م. بیشتر سعی کرد استراتژی تند امریکا در برخورد با پروندة هسته‌ای ایران را که مبتنی بر اقدام پیش‌دستانه بود، تحت تأثیر قرار دهد. اما در مسیر بحران هسته‌ای ایران به نظر می‌رسد که اروپا بیشتر تحت تأثیر راهبرد امنیتی امریکا قرار گرفت تا اینکه امریکا تحت تأثیر اروپا قرار گیرد. ولی این معادله پس از ارجاع پرونده هسته‌ای ایران به شورای امنیت تغییر کرده و بعد از آن، استراتژی اروپا برای فشار بر ایران همراه و همگام با استراتژی امریکا بوده است (خوش‌اندام، 1387، صص180-179). بر اساس آنچه که در این قسمت بیان شد، می‌توان به این جمع‌بندی رسید که نگرش امنیتی غرب در قبال برنامة هسته‌ای ایران در دوران بعد از جنگ سرد تحت تأثیر برداشت امنیتی کلان کشورهای غربی نسبت به ایران بوده است؛ بنابراین، گزارة سوم این پژوهش که برنامة هسته‌ای ایران را در چنین قالبی از نگرش کلان غرب به امنیت بین‌المللی مورد توجه قرار می‌دهد، تأیید می‌گردد. از سوی دیگر، تأثیر عوامل خارجی بر نگرش امنیتی غرب در قبال موضوع هسته‌ای ایران و وجود انگیزه‌های امنیتی به دلیل حاکمیت ساختار آنارشیک نظام بین‌الملل بر روابط میان دولت‌های غربی با ایران، تحلیل نوواقع‌گرایانه‌ای را از ماهیت رویکردهای امنیتی غرب ارائه می‌دهد که در کنار تحلیل‌های سازه‌انگارانه می‌تواند ماهیت نظام‌شناختی و ذهنیت غرب را نسبت به ایران و موضوع هسته‌ای
آن روشن کند.

جمع‌بندی

در بررسی رویکرد امنیتی غرب نسبت به موضوع هسته‌ای ایران، دو عنصر از نظریة نو‌واقع‌گرایی را باید مورد توجه قرار داد. اول آنکه انگیزه‌های امنیتی ایران عامل مهمی در فعالیت‌های هسته‌ای آن از سوی غرب قلمداد می‌شود. دوم آنکه کشورهای غربی، برنامة هسته‌ای ایران را مشوقی برای سایر کشورهای منطقه خاورمیانه برای دسترسی به توانایی هسته‌ای می‌دانند. شاید بتوان این‌گونه نتیجه گرفت که علت اصلی تأکید غرب بر عوامل خارجی در دستیابی ایران به فناوری هسته‌ای و بی‌توجهی نسبت به عوامل داخلی این فعالیت‌ها در قالب رویکرد نوواقع‌گرایی این باشد که غرب با تمرکز بر دیدگاه امنیتی این رویکرد بهتر می‌تواند استدلال خود مبنی بر خطرها و تهدیدهای ناشی از فعالیت‌های هسته‌ای ایران را توجیه و ثابت کند.

از سوی دیگر، سازه‌انگاران بر این باورند که یک معضل امنیتی صرفاً از این واقعیت که دو دولت دارای سلاح هسته‌ای‌اند، ایجاد نمی‌شود بلکه به این امر بستگی دارد که آن‌ها چگونه به یکدیگر نگاه می‌کنند. بر این اساس، صرفاًً دسترسی ایران به فناوری هسته‌ای، عامل نگرانی غرب نیست بلکه نگاه آن‌ها به ایران و شناخت و آگاهی آن‌ها نسبت به اهداف و رفتارهای ایران در تعامل خود با غرب بر این نگرانی می‌افزاید. بنابراین، واکنش آن‌ها نسبت به فعالیت‌های هسته‌ای ایران بر اساس آنچه فکر می‌کنند و تشخیص می‌دهند، تعیین می‌شود. بر مبنای دیدگاه سازه‌انگاری وجود هنجارهای مشترک و یا متضاد میان بازیگرانی که با یکدیگر در تعامل‌اند، می‌تواند به تعیین فرایند شکل‌گیری تهدید کمک کند. بر این اساس، تضاد میان هنجارهای غرب و ایران که عامل تعیین‌کنندة رفتار سیاسی آن‌هاست، یکی از عوامل موضع‌گیری منفی غرب در قبال برنامة هسته‌ای ایران تلقی می‌شود. اما نکتة اساسی در اندیشة سازه‌انگاری این است که تهدیدات، ذاتی نیستند بلکه با تغییر افکار، اندیشه‌ها و عقاید می‌توان آن‌ها را حذف کرد. در همین راستا شاید یکی از عوامل تغییر رویکرد «نفی مطلق حق ایران در دستیابی به فناوری هسته‌ای» به رویکرد «پذیرش اصل برنامة هسته‌ای ایران» در برخی از مراکز پژوهشی غرب، تغییر افکار و عقاید غربی نسبت به ماهیت تهدیدآمیز فعالیت‌های هسته‌ای ایران باشد.

در نتیجه می‌توان گفت که موضوع هسته‌ای ایران از موضوع کلی این کشور در سیاست‌ها و رویکردهای امنیتی غرب جداناپذیر است. این مقاله تلاش کرد تا به چرایی موضع‌گیری و برداشت منفی غرب از برنامة هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران بپردازد و در این راستا، میان رویکرد امنیتی غرب به این برنامه با رویکردهای کلان آن در نگاه به امنیت بین‌المللی و تغییرات ایجادشده در مفهوم تهدیدها و برداشت امنیتی غرب نسبت به ایران، در کنار اصلی‌ترین عوامل داخلی پیوند برقرار کند تا از این رهگذر از داشتن نگاهی ساده‌انگارانه به موضع‌گیری‌های غرب در قبال موضوع هسته‌ای ایران جلوگیری کند. توجه ایران به ساختار راهبردی- امنیتی نگاه غرب به برنامة هسته‌ای این کشور می‌تواند آن را در سیاست‌گذاری‌های هسته‌ای یاری کند. ایران باید در تدوین سیاست‌ها و استراتژی‌های خود، واقعیت‌های موجود در رویکرد امنیتی غرب به ایران و سلاح‌های کشتارجمعی را در نظر بگیرد تا این استراتژی‌ها بتواند در نیل به اهداف مورد نظر جمهوری اسلامی ایران، مؤثر و کارآمد باشد.

یادداشت‌ها



* دانشیار و رئیس گروه دیپلماسی و سازمان‌های بین‌المللی دانشکده روابط بین‌الملل         sajjadpour@sir.ac.ir

** کارشناس ارشد مطالعات منطقه‌ای، گرایش مطالعات ایران از دانشکده روابط بین‌الملل ma.saedeh@gmail.com



[1]. epistemologic

[2]. onthologic

[3]. Robert Mandel

[4]. Walter Lippman

[5]. Richard H. Ulman

[6]. برای مطالعه بیشتر درباره تعریف مفهوم تهدید و مبانی شناخت آن رک. افتخاری، 1385.

[7]. cognitive

[8]. neo realism

[9]. security dilemma

[10]. constructivism

[11]. Martin Zen

[12]. John D. Negroponte

[13]. constructional

[14]. non-proliferation

[15]. anti-proliferation

[16]. complementarity

کتابنامه

 افتخاری، اصغر (1383)، «سیاست جهانی در قرن 21؛ چشم‌انداز ایرانی»، در کتاب امنیت بین‌الملل (1)، تهران: مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین‌المللی ابرار معاصر.

همو (1385)، کالبدشکافی تهدید، تهران: مرکز مطالعات دفاعی و امنیت ملی دانشگاه امام حسین (ع).

همو (1387)، «مصاحبه نگارنده با دکتر افتخاری»، در دانشگاه امام صادق(ع)، مورخ 23 بهمن ماه.

بصیری، محمدعلی (1380)، «تحولات مفهوم امنیت ملی»، فصلنامه اطلاعات سیاسی- اقتصادی، ش 17، فروردین و اردیبهشت.

پیشگاه هادیان، حمید (1386)، تحول سیاست دفاعی و امنیتی ایالات متحده پس از یازده سپتامبر، تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی.

ثقفی عامری، ناصر (1383)، «برنامة هسته‌ای ایران: اروپا و امریکا دو رویکرد با یک هدف»، همشهری دیپلماتیک، ش 42، اسفند.

جعفری ولدانی، اصغر (1383)، «روابط ایران و اتحادیه اروپا پس از یازده سپتامبر 2001»، فصلنامه اطلاعات سیاسی- اقتصادی، ش 198-197، اردیبهشت.

حاجی‌یوسفی، امیرمحمد (1382)، «سیاست هسته‌ای ایران: گزینه‌های پیش‌رو»، رهیافتهای سیاسی و بینالمللی، ش 5.

خالوزاده، سعید (1385)، اتحادیه اروپایی، تهران: انتشارات سمت.

خوش‌اندام، بهزاد (1386)، «مدیریت بحران هسته‌ای ایران از منظر اتحادیه اروپا و گزینه‌های جمهوری اسلامی ایران»، پژوهشنامه خلع سلاح، سال اول، ش اول، بهار.

همو (1387)، رویکرد اتحادیه اروپا به موضوع هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران در رویکرد قدرت‌های بزرگ به موضوع هسته‌ای ایران، تهران: مرکز تحقیقات استراتژیک.

دوئرتی، جیمز و فالتزگراف، رابرت (1383)، نظریه‌های متعارض در روابط بین‌الملل، ترجمة وحید بزرگی و علیرضا طیب، تهران: نشر قومس.

دهشیار، حسین (1381)، «پیشدستی به‌جای بازدارندگی»، همشهری دیپلماتیک، ش 2796.

رودز، ادوارد (1383)، «منطق امپریالیستی برنامه‌های لیبرال بوش»، در کتاب امریکا (4)، تهران: مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین‌المللی ابرار معاصر.

روشندل، جلیل (1374)، امنیت و نظام بین الملل، تهران: انتشارات سمت.

زن، مارتین (1387)، «ایران یک کشور یاغی؟ درک تهدید ایران از سوی آمریکا»، کتابخانه دیجیتالی دید، کد بازیابی: PP00020080610570807)، در: www.did.ir

سجادپور، محمدکاظم (1381)، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی وزارت امور خارجه.

همو (1387)، «سطوح اختلاف در مناسبات آمریکا و اتحادیه اروپا؛ گفتمان‌ها و پیوندها»، همشهری دیپلماتیک، سال سوم، ش26 و 27، تیر و مرداد.

سیف‌زاده، حسین (1383)، معمای امنیت و چالش‌های جدید غرب، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی وزارت امور خارجه.

همو (1384)، نظریه‌ها و تئوری‌های مختلف در روابط بین‌الملل فردی- جهانی شده: مناسبت و کارآمدی، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی وزارت امور خارجه.

عصاریان‌نژاد، حسین و عبدالله‌خانی، علی (1385)، «تهدید در نظریه‌های امنیت»، فصلنامه مطالعات دفاعی استراتژیک، سال هفتم، ش27، پاییز.

قوام، عبدالعلی (1384)، روابط بین‌الملل؛ نظریه‌ها و رویکردها، تهران: انتشارات سمت.

قهرمانپور، رحمن (1387)، «رویکرد آمریکا به موضوع برنامة هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران»، در رویکرد قدرت‌های بزرگ به موضوع هسته‌ای ایران، تهران: مرکز تحقیقات استراتژیک.

کریمی، هوشنگ (1386)، «رؤیای وحدت؛ سیاست خارجی و امنیتی مشترک اتحادیه اروپا»، همشهری دیپلماتیک، سال دوم، ش بیستم، آذر.

کلاوسون، پاتریک و سوکولسکی، هنری (1384)، «آماده‌باش برای ایران در آستانه هسته‌ای شدن»، کتابخانه دیجیتالی دید، کد بازیابی: bk00020063511561615)، در: www.did.ir

کمپ، جفری (1383)، «بمب اتمی ایران و چگونگی مقابله با آن»، در بولتن ویژه بمب اتمی ایران: دیدگاه‌های ایران و آمریکا، تهران: مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین‌المللی ابرار معاصر.

کمیسیون امنیت ملی آمریکا (1380)، استراتژی آمریکا برای قرن جدید (21)، ترجمة پیروز ایزدی، تهران: معاونت تحقیق و پژوهش فرماندهی و ستاد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی.

لاریجانی، علی (1384)، «سیاست هسته‌ای ایران، چالش‌ها و راه‌حل‌ها»، همشهری دیپلماتیک، ش 76، آذر.

لینکلیتر، آندرو (1386)، نوواقع‌گرایی، نظریه انتقادی و مکتب برسازی، ترجمة علیرضا طیب، تهران: دفتر مطالعات بین المللی و سیاسی.

ماندل، رابرت (1379)، چهره متغیر امنیت ملی، ترجمة پژوهشکده مطالعات راهبردی، تهران: انتشارات پژوهشکده مطالعات راهبردی.

مرکز تحقیقات استراتژیک (1385)، دیپلماسی هسته‌ای، 678 روز مدیریت بحران، تهران: مرکز تحقیقات استراتژیک.

نجف‌زاده، مهدی (1383)، کتاب آمریکا (4)؛ ویژه‌نومحافظه‌کاران در آمریکا، تهران: مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین‌المللی ابرار معاصر.

ونت، الکساندر (1384)، نظریه اجتماعی سیاست بین الملل، ترجمة حمیرا مشیرزاده، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی.

هادیان، ناصر (1382)، «سازه‌انگاری: از روابط بین الملل تا سیاست خارجی»، فصلنامه سیاست خارجی، ش چهارم، زمستان.

یزدان‌فام، محمود (1387)، راهبرد امنیت ملی امریکا، تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی.

 

Bush, George W (2006), “Speech to the Foundation for the Defense of Democracies”, George Washington University, Washington DC, B March, at:

     http://www.mhprofessional.com/product.php?isbn=0073515256

Byman, Daniel (2005), “Iran, Terrorism, and weapons of Mass Destruction”, Testimony before the House Homeland Security Committee, Subcommittee on the Prevention of Nuclear and Biological Attacks, September, at:

     http://www.brookings.edu/testimony/2005/0908 iran_byman.aspx

Congressional Research Service (2004), RL 30427, Missile Survey: Ballistic and Cruise Missiles of Foreign Countries, March, at: http://www.mansfieldfdn.org/pubs/pub_pdfs/US-ROK_chpt_5.pdf

Department of Defense News Briefing with Secretary Rumsfeld and Gen. Pace (2006), March, at: http://www. Defense link.Mil/transcripts/2006/tr 2006 0314-12644.html

DÖrfer, Ingmar (2008), “Old and New Security Threats to Europe”, Stockholm: Swedish Defense Research Agency, June, at: http:// hexagon- Series. Org/ pdf/Doerfer_Mont_9. pdf.

Jackson, Robert and Sorensen, Georg (1999), International Relations, Oxford: Oxford University Press.

Maloney, Suzanne (2004), Iran: Time for a new Approach, the Report of an Independent Task Force Sponsored by the Council on Foreign Relations, New York: Council of Foreign Relations Press.

Marli, Morten Bremer and Lodgaard, Sverre (2004), Nuclear Proliferation and International Security, London and New York: Routledge.

Monar, Jorge (2008), "The European Union as a Collective Actor in the Fight against Post 9/11 Terrorism: Progress and Problems of a Primarily Cooperative Approach", at:

     http://epress.anu.Au/war_terror/mobile_devices/ch11502.Html

Negroponte, John D. (2006), “Annual Threat Assessment of the Director of National Intelligence”, Testimony to the Senate Select Committee on Intelligence, 2 February, at:

     http://www.terrorisminfo.mipt.org/GetDoc.asp?id=3203&type=d

Staff Report of the House Permanent Select Committee on Intelligence Subcommittee on Intelligence Policy (2006), “Recognizing Iran as a Strategic Threat: An Intelligence Challenge for the United States”, August, at:

     http://intelligence.house.gov/media/pdfs/iranreport082206v2.pdf

Tzogopoulos, George (2004), “The Evolution of US and EU Foreign Policy towards Iran with Emphasis on the Period after 11 September 2001”, May, at: http://www.iehei.Org/ bibliotheque/ TZOGPOULO S.pdf.

U.S. Department of State (2005), “Country Reports on Terrorism 2004”, April, at:

     http://www.globalsecurity.org/intell/library/congress/2006_rpt/al-qaeda_hpsci109-615-05.htm

Woolf, Amy F. (2006), U.S. Nuclear Weapons: Changes in Policy and Force Structure Congressional Research Service, Washington: Congressional Research Service, August.

 

  • Receive Date: 06 June 2010
  • Revise Date: 18 May 2011
  • Accept Date: 25 August 2010