Document Type : Science - Research (Regional Studies)
Author
Ph.D Student in Political Science at Allameh Tabatabaei University
Abstract
The emergence of geopolitical changes in Iran's security environment, along with the consolidation of the Shah in the late 1960s, led to an increase in the regional role of the Pahlavi regime. It was on this basis that the Pahlavi regime, exerting itself as a regional power, expanded its influence in the Persian Gulf, trying to maintain regional stability and security, sometimes through coercion and sometimes through diplomacy and the expansion of relations with neighbors. Acted as a gendarmerie. The purpose of this article is to answer the question of what factors and how has the role of the Pahlavi regime as a regional power been influenced? Initial findings show that at the international level, the structural pressure of the international system is reduced by factors such as Cold War tensions, Britain's withdrawal from the Persian Gulf, and Nixon's doctrine coupled with the development of domestic capabilities leading to a triple role of leadership, Custodianship And regional protection for the Pahlavi Regime. In fact, given the Persian Gulf's blockade of the West and the Shah's relations with Washington, the Pahlavi regime succeeded in securing the region from the United States.
Keywords
مقدمه
بیان مسئله: با سقوط دولت ملی محمد مصدق و سرکوب قیام مردمی در15 خرداد 1342 عصر جدیدی در سیاست ایران آغاز شد که مشخصه اصلی آن تحکیم قدرت شاه در وابستگی به آمریکا بود(متقی، 1378، صص.186-185). به روایت فرد هالیدی "ایران از اواخر جنگ دوم جهانی تا 1978 متحد صمیمی آمریکا بوده است. به این دلیل بدون کمک دولت آمریکا سیاست خارجی پهلوی دوم به شکل کنونی قابل تصور نبود و در واقع غیر ممکن بود"(هالیدی، 1358، ص. 259). با این تفسیر پهلوی سیاست ارتقای قدرت منطقهای خود را در دستور کار قرار داد که فصل تازهای از وابستگی به آمریکا و تعارضهای منطقهای را درپی داشت.
اهمیت: این پژوهش بهدلیل توجه به موضوع راهبردی «قدرت منطقهای» دارای اهمیت کاربردی بوده و میتواند به توفیق و ارتقای این مفهوم در نهایت راهبرد در جمهوری اسلامی ایران کمک نماید.
ضرورت: از آنجا که این تجربه به عنوان پیشنیه راهبرد 1404 جمهوری اسلامی ایران، مطرح است با عدم توجه به آن میتواند به بروز کاستی در مقام عملیاتی کردن آن منجر گردد.
اهداف: تلاش برای بهرهبرداری از تجربه تاریخی ایران در سطح سیاستهای منطقهای از طریق طرح، تحلیل و نقد الگوی «قدرت منطقهای» هدف اصلی این نوشته را شکل میدهد.
سؤالها: تحلیل مؤلفهها و عوامل مؤثر بر نقشآفرینی رژیم پهلوی به عنوان قدرت منطقهای، محور سؤال اصلی این پژوهش را شکل میدهد، که با دو پرسش از چیستی سیاست خارجی پهلوی و همچنین آثار و پیامدهای آن، تکمیل شده است.
فرضیه: فرضیه این پژوهش این است که: رژیم پهلوی با استفاده از اصل وابستگی به کاهش فشارهای منطقهای و در نتیجه غلبه بر رقبای منطقهایاش همت گمارد. لذا قدرت منطقهای بهصورت وابسته (به آمریکا) محقق شد که وضعیتی برتر ولی متزلزل بود.
روش: این پژوهش از نوع کاربردی و بارویکرد توصیفی – تحلیلی است. در این ارتباط محقق نسبت به طرح نظریههای قدرت منطقهای و ارائه الگوی تحلیلی و جامع اقدام نموده که راهنمای تحلیل در مقاله حاضر میباشد. به این منظور گام های زیر برداشته شده است:
اول. بررسی تحلیلی نظریه های مرتبط با قدرت منطقه ای
دوم. شناسایی عوامل موثر بر قدرت منطقه ای
سوم. ترکیب عوامل تاثیرگذار و طراحی نظریه جامع و منتخب
چهارم. طراحی الگوی تحلیل بر اساس نظریه انتخاب شده
پنجم. تحلیل داده ها در قالب الگوی تحلیل
2. پیشینه پژوهش
ادبیات پژوهشی منتشر شده درباره سیاست منطقهای رژیم پهلوی عمدتاً سه گونه است.
1-2. دستهای از پژوهشها به تاریخ سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی پرداخته و در ذیل بررسی جهتگیری و دورههای تاریخی، سیاستهای منطقهای را نیز مرور کردهاند. عبدالرضا هوشنگ مهدوی(1377) در کتاب "سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی" و علیرضا ازغندی(1384) در کتاب روابط خارجی ایران1357-1320 با چنین رویکردی به این موضوع پرداختهاند.
2-2. دسته دیگری از پژوهشها به سیاست خارجی ایالات متحده و ایران پرداخته و سیاست منطقهای شاه را تابعی از رابطه حامی- پیرو دو کشور قلمداد کردهاند. مارک گازیوروسکی(1371) در کتاب "سیاست خارجی آمریکا و شاه"، جیمز بیل(1371) در کتاب "شیر و عقاب" و فرهاد عطایی و منصوری(1387) با این رویکرد سیاستهای منطقهای رژیم پهلوی را بررسی کردهاند.
3-2. گروه سوم پژوهشها بهطور موردی بر روی برخی سیاستهای منطقهای ایران تمرکز کرده و در پی یافتن چرایی آن برآمدهاند. به عنوان نمونه محمد جعفر چمنکار(1392) در مقاله " نقش دولت پهلوی در تأمین امنیت خلیج فارس و دریای عمان" و علیرضا ذاکر (1385) در مقاله" ایران و بازیگران جنگ ظفار" چنین رویکردی اتخاذ کردهاند. وجه تمایز و نوآوری این مقاله نسبت به سایر آثار منتشر شده در این حوزه در این است که اولاً بهطور مشخص و در قالب چارچوب نظری متأثر از مفهوم قدرت منطقهای و در سه سطح بینالمللی، منطقهای و داخلی سیاست و قدرت منطقهای رژیم پهلوی را تحلیل میکند و ثانیاً در تحلیل نقشآفرینی منطقهای ایران از هر دو دسته دادههای آماری و تحلیلی بهره جسته است.
3. چارچوب نظری: قدرت منطقهای و الزامات آن
قدرت منطقهای موضوعی است که با ترکیب مفاهیمی چون قدرت، جغرافیا و منطقه حوزه پژوهشی خاصی را ترسیم میکند که گویای نوع خاصی از تقسیم بندی دولتهاست که در آن قدرت ملی به مثابه معیار اصلی مورد توجه قرار میگیرد. ماهیت قدرتهای منطقهای بر اساس جایگاه کشورها در نظام بینالملل مشخص میشود که این مسئله خود تحت تأثیر مفهوم قطبیت[i]و توزیع قدرت[ii]در نظام بینالملل است(گریفیتس، 1388، ص. 746). بر اساس قطبیت و توزیع قدرت جایگاه کشورها مشخص شده و هر کشوری بر اساس میزان قدرت و توانمندی خود با مفاهیمی چون ابرقدرت، قدرت بزرگ، قدرت منطقهای و قدرتهای کوچک شناخته میشود. سائول برنارد کوهن[iii] قدرت منطقهای را در رده دوم سلسله مراتب قدرت در نظام بینالملل قرار میدهد و معتقد است قدرتهای منطقهای اولاً: تلاش میکنند خود را به عنوان هسته و مرکز منطقه مطرح کنند، ثانیاً نفوذ نظامی در منطقه را دنبال میکنند و ثالثاً خواستهای برتریجویانهای در کل منطقه دارند(کوهن، 1387، صص.107-103). ایویند استرود برای تشریح قدرتهای منطقهای چهار مشخصه را ذکر کرده است. از نظر او قدرت منطقهای به لحاظ جغرافیایی در بخشی از منطقه معینی قرار میگیرد، قادر به مقابله با هرگونه ائتلاف سایر دولتها در منطقه میباشد، نفوذ زیادی در امور منطقهای داشته باشد و به واسطه اعتبار و منزلت منطقهای ظرفیت تبدیل شدن به قدرت بزرگ در مقیاس جهانی را داشته باشد (Osterud,1992, p. 12). ماکس شومان معتقد است پویاییهای داخلی در اقتصاد و سیستم سیاسی، تمایل قدرت منطقهای به ایفای نقش رهبری ثباتبخش در منطقه، ظرفیت و توانایی پذیرش رهبری منطقهای و پذیرش قدرت منطقهای از سوی همسایگان و قدرتهای فرامنطقهای از مشخصات ارزیابی یک کشور بهعنوان قدرت منطقهای است (. (Schoeman,2003, p.349 همچنین دانیل فلمز از پژوهشگران مؤسسه گیگا (GIGA) در آلمان در تبیین قدرت منطقهای چهار شاخص را ذکر میکند: اول ادعای رهبری منطقهای، دوم برخورداری از منابع ضروری قدرت، سوم به کارگیری مناسب ابزارهای سیاست خارجی و چهارم پذیرش نقش رهبری توسط دولتهای ثالث (Flemes,2007, pp. 2-3) بر اساس آن چه ذکر آن رفت سه مؤلفه تأثیرگذار در شناسایی قدرتهای منطقهای نحوه تعامل با نظام بینالملل، برخورداری از توانمندیهای نسبی و منابع قدرت و کنشگری فعال و اثرگذاری بر روند تحولات درون منطقهای است. به عبارت دیگر بازیگری قدرت منطقهای محسوب میشود که اولاً نظام بینالملل چالش کمتری با پذیرش آن به عنوان یک قدرت منطقهای داشته باشد. ثانیاً از منابع قدرت به عنوان عنوان شرط ضروری دستیابی به قدرت منطقهای برخوردار باشد. و ثالثاً کارکرد منطقهای داشته باشد(سلیمی و دیگران، 1396، ص.6) بر این مبنا این پژوهش با اتخاذ سطوح تحلیل ترکیبی شامل سطح بینالمللی، منطقهای و داخلی اعتقاد دارد که:
الف. سطح بینالمللی
در سطح بینالمللی پذیرش قدرت منطقهای از سوی قدرتهای بزرگ و کاهش فشار ساختاری یکی از پیششرطهای توفیق یک قدرت منطقهای است. از نظر واقعگرایی نظام بینالملل یک نظام سلسله مراتبی است که در راس آن قدرت برتر قرار دارد و در هر یک از نظامهای منطقهای و زیرمنطقهای یک یا چند کشور در راس هرم آن قرار دارند. از نظر لمکه[iv] نظامهای منطقهای در حاشیه سلسله مراتب قدرت جهانی قرار دارند و قدرت هژمون نظام بینالملل و سایر قدرتهای بزرگ میتوانند نظامهای منطقهای مداخله کرده و اگر وضع موجود در جایی مطابق با ترجیحات آنان و یا منطبق بر الگوی توزیع قدرت جهانی در حوزههای سیاسی و اقتصادی نباشد آن را تغییر دهند(Lemke,2002, pp. 54-54). بر اساس این، بدیهی است که حمایت قدرتهای بزرگ از یک کشور و عدم وجود فشار ساختاری مؤلفه تعیینکننده در ایفای نقش یک قدرت منطقهای است.
ب. سطح داخلی
در سطح داخلی داشتن منابع مادی قدرت یکی از پیششرطهای قدرت منطقهای است. کارکرد این منابع قدرت که با عنوان مؤلفههای قدرت ملی شناخته میشوند در این است که هر چه کشوری از قدرت ملی بالاتری برخوردار باشد برای تحقق منافع و اهداف ملی خود اولاً موانع کمتری در پیش دارد و ثانیاً تأمین، حفاظت و بسط منافع ملی گسترش مییابد(حافظنیا، 1384، ص.252). از منظر واقعگرایی قدرت از طریق آرایش منابع مادی تعریف میشود و قدرت نظامی مؤلفه کلیدی آن است. جان مرشایمر معتقد است که قدرت عمدتاً به این دلیل که نیروی نظامی معیار اصلی سیاست بینالملل است در اصطلاح نظامی تعریف میشود(Mearsheimer,2001, p.56). اما واقعیت آن است که خود قدرت نظامی نیز ریشه در قدرت اقتصادی و جغرافیایی یک کشور دارد که شاخصهایی همچون نرخ رشد اقتصادی، تولید ناخالص داخلی((GDP، جمعیت و... را در برمیگیرد.
پ. سطح منطقهای
هنگامی که دو پیششرط مذکور وجود داشته باشد شاهد ایفای نقشآفرینی مؤثر یک کشور در سطح منطقهای هستیم. بر همین اساس رابرت استوارت و همکارانش معتقدند مؤلفه اساسی در شناخت یک کشور به عنوان قدرت منطقهای، ایفای نقشهای سهگانه منطقهای است. از نظر آنها نخستین نقش، رهبری منطقهای[v] است که مشخصه آن رویهآفرینی برای پرداختن به منافع و نگرانیهای مشترک، قالببندی موضوعات و تلاش برای تشکیل سازوکارهای مدیریت امنیتی، تعدیل و یا بازنگری در سازوکارهای امنیتی در جهت حفظ منافع رهبر و سایر اعضا و استفاده از قدرت برای ایجاد همکاری یا اتفاق نظر در مسائل امنیت منطقهای است (Stewart&et. al,2012, p.70). پاسداری منطقهای[vi] دومین نقشی است که لازمه آن مقابله با تهدیدات درون منطقهای، بسیج منابع و تشکیل ائتلاف برای مقابله با تهدیدات و بازدارندگی، اعمال قدرت و مشارکت مستقیم نظامی برای کاهش تنش و مدیریت منازعات منطقهای است (Stewart&et. al,2012, pp. 96-103). در نهایت سومین نقش پشتیبانی منطقهای[vii] است که معطوف به این است که یک قدرت منطقهای از نفوذ و دخالت قدرتهای خارجی و فرامنطقهای در منطقه خود جلوگیری کند ((Stewart&et. al,2012, pp. 123-132.
شکل شماره(1): الگوی تحلیل نظری
4. منطقهگرایی در سیاست خارجی پهلوی
با وقوع کودتای 28 مرداد 1332 عمر سیاست خارجی موسوم به «موازنه منفی» به اتمام رسید و راه برای نفوذ آمریکا و بریتانیا به میزان زیادی هموار گشت (نک. موسوینیا، 1392، ص. 288). درک تحولات این دوره از آن حیث که زمینه را برای تکوین ایده «منطقهگرایی پهلوی» هموار ساخت، ضروری است.
1-4. تغییر جهتگیریها در سیاست خارجی پهلوی
اگرچه عوامل مختلفی در تغییر جهتگیری سیاست خارجی پهلوی نقش داشته، اما مهمترین آنها را در حوزه داخلی و خارجی میتوان سراغ گرفت. از حیث داخلی، تأمین ثبات سیاسی و تحکیم نظام سلطنتی پس از حذف محمد مصدق از سیاست ایران، جلوگیری از ادامه نهضت ملی و حل و فصل بحران نفتی بین ایران و انگلیس مهمترین محورها محسوب میشوند. از جنبه بینالمللی پایان مرحله بیثباتی در نظام بینالملل، استقرار نظام دو قطبی آشتیناپذیر و طرح و اجرای استراتژی انتقام گسترده ضد کمونیستی آیزنهاور-دالس را میتوان در اتخاذ جهتگیری جدید مثبت مهم دانست(ازغندی، 1391، ص. 35). در واقع مقصود محمدرضا پهلوی از اتخاذ چنین جهتگیری ارائه بدیلی در مقابل تز موازنه منفی مصدق با هدف تعامل مثبت با جهان بود. اما در عمل این جهتگیری به اتحاد و ائتلاف ایران با آمریکا انجامید(عطایی و منصوری، 1387، ص. 128). دو محور اصلی سیاست خارجی ایران در این دوران مقاومت در برابر شوروی و پیوند امنیت ایران با بلوک غرب بود. از سویی شاه معتقد بود که شوروی همواره بر خاک ایران و تمامیت ارضی آن نظر داشته و در راستای توجیه استدلال خود به تشکیل حزب توده به عنوان بازوی داخلی کمونیسم در ایران و حمایت مسکو از خودمختاری آذربایجان و کردستان استناد میکرد (فولر،1373، صص.180-178). از سوی دیگر شاه با اتخاذ استراتژی اتحاد و ائتلاف در دوران جنگ سرد عملاً ایران را در بلوک غرب جای داد و کوشید وارد اتحادهای نظامی-اقتصادی و سیاسی با آمریکا به عنوان رهبر بلوک غرب شود. شاه در توجیه سیاست نزدیکی ایران به آمریکا در کتاب خود مأموریت برای وطنم نوشت "روابط میان ایران و آمریکا بر اساس تساوی و احترام متقابل بوده است و هنگامی که آمریکا به عنوان یک ابر قدرت جهانی درصدد اعطای کمکهای فنی، مالی و اقتصادی به کشورهای دنیای آزاد است باید از این کمکها بهره بود و با آنها اتحاد کرد"(پهلوی، 1366، ص. 622).
در دهه1340 جهتگیری موازنه ثبت در ذیل سیاست مستقل ملی تداوم یافت. با این تفاوت که تحت تأثیر تحولات نظام بینالملل و تنش زدایی در عصر جنگ سرد سیاست خارجی ایران تنها معطوف به بلوک غرب و آمریکا نماند و دولت ایران تلاش کرد تا روابط خود با سایر دولتها از جمله کشورهای بلوک شرق را گسترش دهد. بر اساس این، ایران به سمت همزیستی مسالمتآمیز با کشورهای قدرتمند عرصه بینالمللی حرکت کرد و همزمان درصدد بالابردن توانایی نظامی خود برای مقابله با تهدیدات امنیتی منطقهای و بینالمللی برآمد. شاه سعی کرد از یک سو روابط ایران با آمریکا را درتمام سطوح تحکیم کند و از سوی دیگر با عقد قراردادهای فنی و اقتصادی با شوروی روابط دو کشور را بهبود بخشد و بدین ترتیب خطر تهدید شوروی در مرزهای شمالی کشور را کاهش دهد (استمپل، 1377، ص.403). در نظرمحمدرضا پهلوی محورهای این سیاست مبتنی بر صلحجویی و همزیستی و تفاهم با کلیه کشورها و جوامع ولو با نظامهای حکومتی و ایدئولوژیهای متفاوت، تلاش برای استقرار و تقویت عدالت اجتماعی در سطوح ملی و بینالمللی، ضرورت تأمین امنیت آمرانه و ایجاد توازن میان قدرتهای بزرگ و همبستگی با متحدان طبیعی ایران به ویژه آمریکا بود(پهلوی، 1346، صص. 191-189).
نکته قابل توجه حمایت ایالات متحده از رژیم پهلوی در چارچوب سیاست موازنه مثبت است. امری که باعث شکلگیری رابطه حامی- پیرو در قالب سیاست دولت دست نشانده در حد فاصل سالهای 1357-1332 شد. در چنین رابطهای معمولاً کشور حامی کمکهای اقتصادی، فنی و نظامی به کشور دستنشانده(پیرو) ارائه داده و میکوشد تا با انعقاد پیمانهای امنیتی-دفاعی از آن کشور پشتیبانی کند. در ازای این خدمات کشور دست نشانده نیز نوعا خدماتی ارائه میدهد که بر امنیت کشور حامی بیفزاید که این مسئله ممکن است قبول نقش پلیس منطقهای و یا انجام مانور مشترک نظامی باشد (گازیوروسکی، 1371، صص. 14-11). از آنجا که مهمترین دغدغه امنیتی رژیم پهلوی هراس از نفوذ کمونیسم اتحاد شوروی به دلیل مجاورت جغرافیایی بود، ایالات متحده کوشید تا چتر امنیتی خود را بر سر رژیم پهلوی به عنوان دولت دستنشانده خود بیندازد. به همین جهت در گام نخست در سال 1955 گروهی مستشار نظامی برای آموزش لازم برای بستن گذرگاههای سلسله جبال زاگرس در مقابل تهاجم احتمالی نیروهای شوروی به تهران اعزام کرد (طارمی، 1379، صص.127). در گام دوم نیز ایالات متحده در دهه 1950 برای مقابله با نفوذ کمونیسم در کشورهای جهان سوم و حفظ منافع خود در خاورمیانه دست به ایجاد یک پیمان امنیت جمعی در قالب پیمان بغداد(سنتو) متشکل از ایران، پاکستان، ترکیه، عراق با همراهی انگلستان و عضویت ناظر ایالات متحده زد. همچنین آمریکا با کشورهای فوق بهطور جداگانه موافقتنامه دفاعی امضا کرد که بر اساس آن این کشور موظف بود در صورت هرگونه تجاوز به کشورهای طرف قرارداد از هرگونه اقدامی از جمله اقدام نظامی دریغ نکند(هوشنگ مهدوی، 1377، صص. 271-265). کمکهای ایالات متحده به ایران تا سال 1969 تداوم یافت و به روایت گازیوروسکی در طی سالهای 1969-1954 میزان کمکهای اقتصادی ایالات متحده به ایران حدود 93 میلیون دلار و کمکهای نظامی 163 میلیون دلار برآورد شده است(گازیوروسکی، 1371، ص.166).
2-4. تغییر راهبردها در سیاست خارجی پهلوی
محمدرضا پهلوی از اواخر دهه 1340 مهمترین هدف خود را تبدیلشدن ایران به قدرت برتر منطقهای اعلام کرد که در این راه حمایت ایالات متحده را نیز به همراه داشت. شاه دو راهبرد را ترسیم کرد:
راهبرد (1). ایجاد تعادل و ثبات منطقهای
با توجه به وجود بحرانهای متعدد موجود در خاورمیانه (بحرانهای هویت، مشروعیت و شکنندگی دولتها) ایران درصدد برآمد با توجه به قدرت خود به ایجاد تعادل و ثبات در منطقه کمک کند (روشندل و سیف زاده، 1382، صص.114-33). هدف اصلی شاه از ژاندارمی خلیجفارس تضمین امنیت سکوهای نفتی ایران و حفظ امنیت خطوط کشتیرانی در اروند رود، خلیجفارس و تنگه هرمز بود که از طریق آنها نفت ایران صادر و مایحتاج ایران وارد میشد. هرچند شاه شعاع نفوذ عملیاتی ایران را فراتر از مرزهای کشور در حدفاصل خلیجفارس و دریای عمان تا اقیانوس هند معرفی کرد و معتقد بود "چرا از حضور خود تا اقیانوس هند شرم داشته باشیم. ما بهاندازه کافی حقداریم اینجا باشیم و مسلماً بیش از کشورهای بیگانه " (اطلاعات، 4/2/1353؛5؛ فربد، 1354، ص.10)؛ اما در عمل حوزه نفوذ ایران محدود به خلیجفارس ماند. مشارکت ایران در جنگ ظفار و حمایت از سلطان قابوس، حمایت نظامی از پاکستان در کشمکش آنها با هند، پشتیبانی از سلطنتطلبان یمن به رهبری امام البدر در برابر جمهوریخواهان چپگرا و در نهایت کمک به ملک حسن دوم پادشاه مراکش در نبرد با چریکهای پولیسارو از مهمترین نشانههای تلاشهای شاه برای ایفای نقش یک قدرت منطقهای بود (چمنکار، 1392، صص.113-108).
راهبرد (2). موازنه وابسته
شاه سعی کرد که توازن را در روابط منطقهای خود با اعراب و اسراییل- در راستای تأمین اصول آمریکایی ابلاغ شده- حفظ کند. بنابراین با نظر مثبت آمریکا از یکسو با کشورهای عربی محافظهکار روابط خوبی داشت و از سویی مهمترین شریک استراتژیک اسرائیل در خاورمیانه به شمار میآمد. این روابط به شاه اجازه میداد تا بتواند در چارچوب ژاندارمی مورد نظر آمریکا، در منطقه به ایفای نقش بپردازد (متقی و پوستین چی، 1390، ص.54). برای فهم عملکرد منطقهای ایران در دوران پهلوی باید عوامل و شرایطی که در به وجود آمدن آن مؤثر بوده را درک کرد. به همین منظور در ادامه به این عوامل و شرایط پرداخته میشود.
5. شرایط نقشآفرینی منطقهای ایران
راهبردهای رژیم پهلوی برای نیل به جایگاه قدرت مسلط منطقهای مبتنی بر وابستگی به آمریکا بود، بنابراین در مقام اجرا تابع شرایط زیر بودند:
1-5. انعطافپذیری در نظام بینالملل
پس از اتمام جنگ جهانی دوم عصری پدید آمد که به جنگ سرد مشهور شد. این وضعیت مخصوصاً تا پایان بحران کره در سال 1950 مبتنی بر مدل نظام دوقطبی متصل بود که در آن ضمن اینکه حفظ ثبات بینالمللی در اختیار دو ابرقدرت (آمریکا و شوروی) بود، ویژگیهایی همچون تقسیم جهان به دو اردوگاه با ایدئولوژیهای متفاوت، رقابتهای تسلیحاتی فزاینده، جایگزینی جنگهای نیابتی بهجای جنگهای بینالمللی و حاکم بودن بازدارندگی یکجانبه داشت ((Kaplan,1962, pp. 24-34. اتخاذ سیاست تنشزدایی میان دو ابرقدرت بهخصوص پس از بحران کوبا موجبات کاهش تصلب ساختاری و ایجاد انعطاف در ساختار نظام بینالملل را فراهم کرد. تنشزدایی متکی بر این بود که با شناسایی وضع موجود و قبول ضرورت نظم دادن به تعارضات غیرنظامی باید بهنوعی توازن صلحآمیز در روابط میان دو بلوک شرق و غرب رسید (ازغندی، 1378، ص.1037). با بروز انعطاف ساختاری اگرچه همچنان دو ابرقدرت درصدد افزایش توانایی تسلیحاتی و ادامه رقابتهای همهجانبه خود بودند اما اولاً آمادگی خود را برای انجام مذاکرات مستقیم در جهت حلوفصل مسائل بینالمللی اعلام کردند، ثانیاً بازدارندگی یکجانبه جای خود را به بازدارندگی دوجانبه داد و ثالثاً دو ابرقدرت نسبت به تبعات اقدام علیه حوزه نفوذ دیگری آگاهی یافتند ((Kaplan,1962, pp. 24-34.
روی کار آمدن جان اف کندی در آمریکا و ملاقات دوجانبه او با خروشچف رهبر شوروی، انعقاد قرارداد منع آزمایشهای هستهای میان دو ابرقدرت در سال 1963، خویشتنداری دو طرف در بحران موشکی کوبا، ادامه روند تنشزدایی در دوران ریچارد نیکسون در قالب دیدارهای دو جانبه با همتای روسی و برقراری ارتباطات سیاسی با چین کمونیست از نشانههای اصلی تغییر روند ابرقدرتها بود(Croekat,1995, p.224). در اروپا نیز احیای جنبش صلحطلبی شارل دوگل و گسترش روابط فرانسه با چین، مخالفت پاریس با سیاستهای آمریکا در ویتنام و محکوم کردن حمله آمریکا به جمهوری دومینیکن در کنار احیای روابط آلمان غربی و شوروی در ذیل سیاست نگاه به شرق ویلی برانت صدراعظم آلمان موجب کاهش منازعات ناشی از فضای جنگ سرد شد (فونتن، 1362، صص.91-69(Best&et. al,2015, pp. 292-293,. نتیجه تنشزدایی و کاهش تصلب ساختار نظام بینالملل از احیای زمینه برای نقشآفرینی نیروهای فعال در داخل هر دو بلوک بود. ایران در این دوره اگرچه هنوز هم متحد بلوک غرب بود اما روابط خود را با شوروی و چین گسترش داد. از سالهای ابتدایی دهه 1340 ایران در قالب توسعه همکاریهای فنی و اقتصادی به سمت بهبود روابط با شوروی گام برداشت. اگرچه ژاندارمی ایران در خلیجفارس با کمک آمریکا و در پرتو دکترین نیکسون شرایط ناامیدکنندهای برای شوروی بود ولی در پرتو شرایط نوین بینالمللی، شوروی نارضایتی خود را درباره نقش جدید ایران و مسلح شدن آن ابراز نکرد. خرید 550 میلیون دلاری تسلیحاتی ایران از شوروی که شامل نفربر، موشکهای سی و سام 7 بود در تقویت قدرت نظامی ایران مؤثر بود (ازغندی، 1384، صص.324-297).
2-5. خروج انگلستان از خلیج فارس
حضور انگلستان در خلیجفارس پس از کشف نفت در این منطقه بهمنظور بهرهبرداری از آن در جهت توسعه ناوگان دریایی و حفظ امنیت هند پس از جنگ جهانی اول بود. لندن تلاش کرد تا با امضای قرارداد نفتی با ایران، به قیمومیت گرفتن شیخنشینهای بحرین، قطر، عمان و بستن قرارداد نفتی با این کشورها، امضای قرارداد نفتی با عراق و برقراری روابط ویژه با ابن سعود حاکم نجد در کنار انعقاد قراردادهای امنیتی میان دوجانبه با کشورهای حوزه خلیجفارس چتر حمایتی خود را بر این منطقه بگستراند (نجفی فیروزجانی، 1388، ص. 296)؛ اما پس از پایان جنگ دوم جهانی قدرت انگلستان در منطقه خلیجفارس بهواسطه کودتای عبدالکریم قاسم در عراق علیه حکومت سلطنتی وابسته به انگلستان، استقلال امارات، کویت و بحرین، از دست دادن نفوذ خود در بندر استراتژیک عدن بهواسطه به قدرت رسیدن انقلابیون چپگرا در یمن جنوبی و کاهش اهمیت استراتژیک خلیجفارس برای لندن پس از استقلال هند کاهش یافت (اسدی، 1381، صص.115-107). این عوامل در کنار بحران اقتصادی این کشور دولت کارگری به رهبری هارولد ویلسون را مصمم به خروج نیروهای انگلیسی از خلیجفارس کرد. با اعلام خروج انگلستان مسئله خلأ قدرت و تغییر در موازنه قدرت در منطقه پیش آمد. با نبود انگلستان و عدم دخالت مستقیم آمریکا در حفظ امنیت این منطقه بیم نفوذ شوروی پیش آمد اما چندی بعد با اعلام دکترین نیکسون اوضاع تغییر کرد.
3-5. اجرای دکترین نیکسون
اگرچه آمریکا و شوروی در ساختار دوقطبی منعطف مبادرت به انجام رقابتهای سیاسی و استراتژیک میکردند با این وجود هر ابرقدرت دارای حوزه نفوذ مشخص و تعیینشدهای بود. بر اساس این، ایران و کشورهای خلیجفارس در زمره حوزه نفوذ بلوک غرب به رهبری آمریکا محسوب شده و اگرچه شوروی درصدد تأثیرگذاری بر تحولات سیاسی و تصمیمگیری کشورهای عضو اقمار بلوک غرب برآمد اما تلاش مؤثری برای تغییر معادله قدرت در این منطقه انجام نداد (متقی، 1388، صص.490-489). سیاست خارجی منطقهای آمریکا در دوران جنگ سرد در خلیجفارس مبتنی بر سه مبنای استراتژیک و امنیتی بود: نخست اینکه خلیجفارس منبع اصلی نفت جهان است. دوم اینکه این منطقه امتداد آبی اقیانوس هند است و سوم اینکه با درگیریهای دیرین در خاورمیانه و منازعه اعراب و اسراییل ارتباط بسیاری دارد؛ بنابراین اهداف سیاست خارجی آمریکا در منطقه خلیجفارس عبارت بود از جلوگیری از گسترش نفوذ شوروی در منطقه خاورمیانه و بهتبع آن خلیجفارس، حفظ تمامیت ارضی اسراییل، تأمین جریان آزاد نفت برای استفاده کشورهای صنعتی و پیشرفته غرب، حفظ و گسترش منافع اقتصادی آمریکا، حفظ و تحکیم ثبات و امنیت منطقهای، زمینهسازی برای تسریع در روند صلح خاورمیانه و گسترش نفوذ و تحکیم روابط با کشورهای میانهرو و طرفدار غرب در منطقه (اسدی، 1381، ص. 329). اگرچه آمریکا تمایل داشت که پس از خروج انگلستان از خلیجفارس خلأ منطقهای را پر کند اما شرایط داخلی آمریکا با توجه به جو ضد جنگ ناشی از حضور مستقیم آمریکا در بحران ویتنام، تنشزدایی با شوروی و پرهیز آمریکا از تحریک این کشور، ایجاد روابط سیاسی با چین، افزایش قیمت نفت و جنگ اعراب و اسراییل باعث شد تا حضور مستقیم آمریکا در منطقه منتفی شود (الوندی، 1395، صص. 80-59). به همین دلیل آمریکا از سیاست پیشین خود مبنی بر ایجاد کمربند دفاعی و پیمان امنیتی-نظامی با مشارکت مستقیم (نظیر پیمان سنتو) به سمت احاله مسولیت به متحدین منطقهای در جهت تأمین ثبات و امنیت منطقهای حرکت کرد. دکترین نیکسون که در سال 1969 در جریان سفر او به فیلیپین و هنگام اقامت او در جزیره گوام مطرح شد بر این پایه بود که حفظ امنیت و منافع آمریکا در مناطق جهان با همکاری و مشارکت منطقهای همپیمانان آمریکا میسر خواهد بود "(هوشنگ مهدوی، 1377، ص.400). به اعتقاد فرد هالیدی دکترین نیکسون نظریهای بود که بر اساس آن کشورهای سرمایهداری دست چین شده در جهان سوم در حالی که بهطور عمده منابع و امکانات خود تکیه دارند یاید یک نقش فعال سیاسی-نظامی را ایفا کنند و از این راه به توزیع بار حفظ سرمایهداری که بر دوش ایالات متحده بوده است کمک کنند(هالیدی، 1358، ص.237).
بر اساس این، دو کشور ایران و عربستان سعودی به علت تواناییهای نظامی و مالی مهرههای اصلی ثبات منطقهای و عهدهدار جلوگیری از نفوذ شوروی بودند. با اینحال نزدیکی روابط شاه با نیکسون و تمایل او برای ایفای نقش برتر منطقهای، هشدارهای متعدد شاه به آمریکا درباره خطر حزب بعث عراق و بیثباتیهای عربستان در کنار راست کیشی ملک فیصل و تعهد او در مبارزه با اسرائیل موجب شد در عمل آمریکا ایران را قدرت برتر منطقه بشناسد. مضاف بر اینکه عربستان سعودی نیروی دریایی قابل توجهی نداشت و ارتش کوچک 000/30 نفره این کشور در بهترین حالت از عهده دفاع از خاک خود بر میآمد و قابلیت دفاع از سایر کشورهای حوزه خلیج فارس را نداشت (الوندی، 1395، صص.92-72). در راستای ایفای نقش منطقهای ایران در خلیجفارس ایالاتمتحده تلاش کرد تمام نیازهای تسلیحاتی ایران را برطرف سازد تا شاه بتواند هرگونه بیثباتی منطقهای را بدون حضور مستقیم آمریکا خنثی سازد (بیل، 1371، ص.236). در مجموع در سطح بینالمللی کاهش فشار ساختاری به واسطه انعطافپذیری نظام بینالملل، ایجاد خلا نفوذ در خلیج فارس به واسطه خروج بریتانیا و روابط نزدیک ایالات متحده با شاه در قالب یک رابطه حامی- پیرو عامل رشد ایران به عنوان یک قدرت منطقهای بود.
۴-۵. فعالسازی ظرفیتهای داخلی
علاوه بر شرایط بینالمللیبرخورداری از توانمندیهای نسبی و مشخصاً موقعیت ژئوپلیتیکی ایران و افزایش توان اقتصادی-نظامی نقش مهمی در تحقق اهداف منطقهای رژیم پهلوی داشت. در این خصوص میتوان به ملاحظات زیر اشاره داشت
الف. موقعیت ژئوپلیتیکی ایران
از منظر ژئوپلیتیکی جایگاه جغرافیایی ایران، قرار گرفتن در کنار سواحل خلیج فارس و دریای عمان از یک سو و قرار گرفتن در مجاورت اتحاد جماهیر شوروی از سوی دیگر و همچنین دارا بودن منابع غنی نفتی و تنوع آب و هوایی موقعیت ممتازی را از نظر ژئوپلیتیکی به ایران بخشیده بود و باعث شده بود که ایران به عنوان یکی از حلقههای سد نفوذ در استراتژی آمریکا مطرح شود و به مثابه حلقه اتصال دو پیمان ناتو و سنتو عمل کند (اطاعت، 1385، ص.188). علاوه بر این موقعیت ترانزیتی ایران نسبت به کشورهای دیگر خلیج فارس و قرارداشتن تنگه هرمز در جنوب ایران که محل عبور بیش از 17 میلیون بشکه نفت به غرب است، جایگاه ویژهای به ایران بخشیده بود. این نقش مهم به خاطر حضور ایران در منطقه خلیج فارس بود که 65 درصد ذخایر نفت جهان در آنجا قرار داشت. در سال 1350 حجم تولید نفت خام خاورمیانه 280/16 میلیون بشکه در روز اعلام شده که از این میان ایران با تولید روزانه 565/4 میلیون بشکه حدود یک چهارم کل تولید نفت خام خاورمیانه را تأمین میکرده است. این نکته زمانی اهمیت دارد که بدانیم حدود 55 درصد واردات نفت اروپا، 90 درصد واردات ژاپن و 70 درصد واردات استرالیا و نیوزیلند به عنوان هم پیمانان ایالات متحده در بلوک غرب از این منطقه تأمین شده است. بنابراین امنیت صدور انرژی برای بلوک غرب از طریق یک متحد وفادار بسیار حیاتی بوده است(اطاعت و نصرتی، 1392، صص.146-137).
ب. جمعیت ایران
جمعیت به عنوان پشتوانه نیروی نظامی-دفاعی و منبعی که برای نیروی کار و تولید ثروت و همچنین ذخیره نیروی جنگی از اهمیت بسزایی برخوردار است(روشندل، 1374، ص.76). بر اساس آمار بانک جهانی (The word bank) جمعیت ایران در سال 1966(1345) معادل 25 میلیون نفر بود که این آمار در سال 1979 که مصادف با وقوع انقلاب اسلامی است به 37 میلیون نفر رسیده است. عراق و عربستان از منظر جمعیتی نسبت به ایران در جایگاه پایینتری قرار داشتند.
جدول شماره (1): ویژگیهای جمعیتی در خلیج فارس
جمعیت |
1966 |
1971 |
1976 |
1979 |
ایران |
656/624/25 |
265/281/29 |
768/737/33 |
659/252/37 |
عراق |
164/651/8 |
903/255/10 |
168/068/12 |
799/257/13 |
عربستان |
204/015/5 |
994/100/6 |
613/818/7 |
621/179/9 |
(منبع: The World Bank)
پ. اقتصاد ایران
از منظر اقتصادی ایران از ایالات متحده کمکهای مستقیم اقتصادی دریافت میکرد. اما بهواسطه افزایش درآمدهای نفتی و بهبود نسبی وضعیت اقتصادی کشور این کمکها در سال 1969 متوقف شد. افزایش درآمدهای نفتی مهمترین عامل تأثیرگذار اقتصادی در این دوره میباشد. از زمان اکتشاف نفت در سال 1287 تا سال 1350 کل درآمدهای نفتی ایران 8 / 26 میلیارد دلار بود اما افزایش قیمت نفت در دهه 1970 مخصوصاً پس از چهار برابر شدن بهای آن در 1973 درآمدهای نفتی ایران را تنها در سال 1975 به بیش از 19 میلیارد دلار و مجموع درآمدهای نفتی در این دوران را به حدود 112 میلیارد دلار رساند.
جدول شماره2: درآمدهای نفتی در خلیج فارس(میلیارد دلار[viii])
کشور/ سال |
1967 |
1969 |
1971 |
1973 |
1975 |
ایران |
752 |
922 |
494/3 |
617/5 |
634/19 |
عربستان |
903 |
950 |
803/3 |
956/8 |
473/29 |
عراق |
365 |
480 |
08/1 |
842/1 |
227/8 |
(منبع: (Annual OPEC Statistical Magazine
با این وجود سهم درآمدهای نفتی در بودجه دولت که در سال 1965 حدود 54 درصد بود در سال 1974 به 86 درصد رسید که نشانگر افزایش وابستگی اقتصاد کشور به درآمدهای نفتی میباشد(حاجی یوسفی، 1388، ص. 170).
جدول شماره3: درصد درآمدهای نفتی در بودجه دولت:1978-1965
سال |
1965 |
1970 |
1974 |
1975 |
1976 |
1978 |
درصد درآمدهای نفتی |
54 |
49 |
86 |
78 |
76 |
63 |
)منبع:جمع آوری شده از Najmabadi,1987, p.215, bashiriyeh,1984, p.98)
تولید ناخالص داخلی نیز به عنوان یک فاکتور اقتصادی در این دوران رشد حدودا 5/6 برابری را تجربه کرده است. به گونهای که از 732/13 در سال 1971 این رقم به 994/77 میلیارد دلار در سال 1978 رسیده است.
جدول شماره4: تولید ناخالص ملی ایران: 1979-1971
سال |
تولید ناخالص داخلی (میلیارد دلار) |
1971 |
732/13 |
1972 |
154/17 |
1973 |
082/27 |
1974 |
209/46 |
1975 |
776/51 |
1976 |
055/68 |
1977 |
600/80 |
1978 |
994/77 |
(منبع:(The World Bank, IMF
ت. ساختار نظامی ایران
ساختار نظامی یکی از مؤلفههای مهم نقشآفرینی رژیم پهلوی در منطقه خلیج فارس بود که ناشی از عواملی همچون افزایش نقش نظامیان در سیاست کشور، تربیت نظامی شاه، خودشیفتگی و عظمتطلبی شخصیتی شاه و هراس امنیتی نسبت به شوروی بود(موسوینیا، 1392، صص.280-263). شاه برای ایفای نقش ژاندارمی درچارچوب دکترین نیکسون با هدف حفظ ثبات و امنیت خلیج فارس و موازنه قوا با رقیب منطقهای خود عراق نیاز به تقویت ارتش داشت. با افزایش درآمدهای نفتی خریدهای نظامی ایران نیز روندی صعودی به خود گرفت. بهگونهای که بنا به ارزیابی آبراهامیان در سالهای پایانی حکومت پهلوی ایران زرادخانه عظیمی از سلاحهایی همچون 20 هواپیمای تام کت اف-14 با موشکهای دوربرد فونیکس، 190 هواپیمای جنگی فانتوم اف-4، 166 جنگنده اف-5، 10 هواپیمای باری بوئینگ 707، 800 هلیکوپتر، 28 هاورکرافت، 760 تانک چیفتن، 250 تانک اسکورپیون، 400 تانک ام 47، 460 تانک ام 60 و یک ناوشکن اسپیرووانس را در اختیار داشت (آبراهامیان، 1377، ص.399). از نظر شاه ایران تنها کشوری در منطقه خلیجفارس بود که توان بازدارندگی درخور تأملی داشت و "ارتش در واقع قادر بود در این ناحیه که برای غرب اهمیت استراتژیک فوقالعادهای داشت هرگونه ناآرامی محلی را متوقف و یا در نطفه خفه کند."(پهلوی، 1379، صص. 266-265). میانگین پرسنل نظامی ایران در این سالها حدود 363 هزار نفر و هزینههای نظامی از 043/4 میلیارد دلار در سال 1974 به 667/8 میلیارد دلار در سال 1978 برآورد شد که این رقم بهطور متوسط 32 درصد کل بودجه کشور و 10 درصد ناخالص داخلی را در برمیگرفت. درحالیکه هزینههای نظامی عراق بهعنوان رقیب منطقهای ایران 9/1-4/1 میلیارد دلار بود، افزایش هزینه و خریدهای نظامی شاه و به تبع آن کثرت حضور نظامیان در سپهر سیاسی کشور نشان از ساختار میلیتاریستی رژیم پهلوی داشت. با این حال به روایت اسدالله علم شاه در توجیه افزایش هزینه و خریدهای نظامی گفته بود:"من بودجه دفاعی کشورم را تأمین میکنم. حتی اگر به قیمت گرسنگی مردم باشد(علم، 1372، ص.241).
جدول شماره5: آمار نظامی-دفاعی رژیم پهلوی: 1978-1974
سال |
هزینه نظامی (میلیارد دلار) |
پرسنل نظامی (هزار نفر) |
1974 |
043/4 |
310 |
1975 |
249/6 |
385 |
1976 |
654/7 |
420 |
1977 |
213/8 |
350 |
1978 |
667/8 |
350 |
(منبع: Sipri)
6. الگوی عملکرد منطقهای رژیم پهلوی:
اگرچه شاه شعاع نفوذ منطقهای ایران را خاورمیانه و اقیانوس هند میدانست اما در عمل نفوذ منطقهای ایران به منطقه خلیجفارس محدود ماند. در خلیجفارس هشت کشور ایران، عراق، عربستان سعودی، عمان، بحرین، کویت، امارات متحده عربی و قطر حضور دارند. در سالهای 1979-1968 ساختار این منطقه پس از خروج انگلستان و اعلام دکترین نیکسون تکقطبی بود. اگرچه عراق و عربستان از منظر توانمندی از سایر کشورهای عربی برتر بودند و عراق رقابت شدیدی با ایران داشت اما این ایران بود که دست بالا را در منطقه داشت و توانست در فضای دوقطبی نظام بینالملل با حمایت آمریکا، نظم امنیتی هژمون را در منطقه برقرار سازد. در قالب الگوی وابستگی رژیم پهلوی دو نقش محوری را به اجراء گذارد:
۱-۶. رهبری منطقهای ایران
رژیم پهلوی در راستای ایفای نقش رهبری منطقهای از سه سیاست استفاده کرد:
سیاست (1). تقویت مزیت استراتژیک ایران
دولت ایران جهت برتری استراتژیک خود مرکز فرماندهی نیروی دریایی را در دهه 1970 از قسمت بالای خلیجفارس به بندرعباس در نزدیکی تنگه هرمز منتقل ساخت تا بتواند مزیت استراتژیک خود را نسبت به سایر کشورها در خلیجفارس حفظ کند.
سیاست (2). حل و فصل اختلافات با همسایگان
دولت ایران تلاش کرد تا چالش خود با عراق بر سر رهبری در خلیجفارس که پس از خروج انگلستان و ایجاد خلأ قدرت به وجود آمده بود را حلوفصل کند. موقعیت ژئوپلیتیکی شکننده عراق با خط ساحلی 64 کیلومتر در خلیجفارس و محدودیت ارتباطی بندرگاههای این کشور در ارتباط با سایر بندرهای منطقه در مقایسه با خط ساحلی ایران که دربرگیرنده طول خلیجفارس و تداوم آن تا دریای عرب بود نشان از ضعف عمق راهبردی این کشور داشت(هیرو، 1391، صص.36-34). با اینوجود ایران برای هژمون کردن رهبری منطقهای خود تلاش کرد تا مهمترین چالش تاریخی خود با عراق یعنی اختلاف مرزی بر سر اروند رود را به نفع خود حلوفصل کند. به همین منظور حکومت پهلوی کوشید تا با حمایت مالی و تسلیحاتی از کردهای این کشور که در پی خودمختاری از دولت مرکزی بودند، آنها را وادار به پذیرش مواضع خود سازد. این مسئله در نهایت منجر به حل اختلافات مرزی اروندرود بر اساس محوریت خط تالوگ در ذیل قرارداد مشهور به 1975 الجزایر شد. ایران که به هدف خود دست یافته بود در قبال این امتیاز حمایت خود از شورشیان کرد را متوقف کرد(الوندی، 1395، صص.113-109).
سیاست (3). برجسته سازی ملاحظات امنیتی
در راهبرد سوم رژیم پهلوی کوشید با قالببندی موضوعات تهدیدآمیز و مطرح کردن رادیکالیسم چپگرای عربی به عنوان یک تهدید همه جانبه برای منطقه و استفاده از قدرت خود برای همکاریهای امنیتی درون منطقهای نقش یک رهبر منطقهای را ایفا کند. استراتژی شاه برای مقابله با این تهدید بر این مبنا استوار بود که روابط خود با کشورهای منطقه خلیج فارس بهبود بخشد و با جلب حمایت و همکاریهای درون منطقهای به مقابله با تهدید رادیکالیسم عربی بپردازد. ارتقای روابط با کویت و قطر و گسترش روایط با امارات متحده عربی علیرغم کدورت سیاسی بر سر جزایر سهگانه در این راستا قابل صورت پذیرفت(ازغندی، 1384، صص.395-384). در این میان روابط نزدیک با عربستان سعودی به عنوان کشور مهم جهان عرب به خاطر موقعیت ژئوپلیتیک و نقش آن در جهان اسلام جایگاه محوری داشت. از عوامل مهم نزدیکی دو کشور تاسیس سازمان اوپک و هماهنگی در سیاستهای نفتی، عزم جدی دو کشور برای مقابله با رادیکالیسم مصر و عراق، حمایت دو کشور از همبستگی اسلامی کشورهای منطقه به جای تاکید بر قومیت عربی، متأثر بودن تهران-ریاض از سیاستهای ایالات متحده در خلیج فارس، سیاست واحد در پشتیبانی از پاکستان در مقابل هند و کمک ایران به عربستان در بحران یمن جنوبی بود (احمدی، 1386، صص.128-121؛ Keynoush,2016, pp. 85-109). در کنار روابط دوستانه شاه با کشورهای عربی روابط استراتژیک ایران با اسراییل نیز جایگاه مهمی در سیاست منطقهای ایران داشت. شاه همواره سعی کرد با ایجاد نوعی توازن منطقهای در میانه منازعه اعراب و اسراییل بایستد. با این وجود انگیزههای مشترکی همچون جلوگیری از نفوذ شوروی و رشد رادیکالیسم عربی، قرارگرفتن هردو کشور در یک محیط عربی، روابط نزدیک دو کشور با آمریکا، تاکید بر هویت سکولار و علاقه دو کشور به گسستن از شرق و روی آوردن به تمدن غربی باعث ایجاد همکاریهای اقتصادی و نظامی و نزدیکی هرچه بیشتر تهران-تلآویو شد(Parsi,2007, p.12؛ Ram,2009, pp. 53-60).
۲-۶. ژاندارمی منطقه
رژیم پهلوی در چارچوب نقش ژاندارمی منطقه به نیابت از ایالات متحده درصدد برآمد تا با شناسایی و برخورد با تهدیدات امنیتی درون منطقهای همچون مقابله با رادیکال و کمکهای آموزشی، مالی-نظامی به دولتهای دوست و مداخله مستقیم در حفظ امنیت منطقه خلیجفارس و بهتبع آن خاورمیانه بهصورت عام ثبات منطقه را حفظ نماید. شاه پس از خطر شوروی نسبت به ناسیونالیسم عربی چپگرا به عنوان مهمترین منبع خطر برای ایران مینگریست. برداشت شاه از تهدید ناسیونالیسم عربی ناشی از قرار گرفتن کشورهای رادیکال در بلوک مقابل ایران در عصر جنگ سرد، تعارض کشورهای چپگرای عربی با نظامهای پادشاهی و تلاش کشورهای رادیکال عربی برای تشکیل یک وطن عربی واحد و در نتیجه در خطر قرار گرفتن بخش عرب زبان ایران بود(طارمی، 1379، ص.123). در این راستا ایران در چند رخداد مهم ورود مینماید تا نقش ژاندارمی خود را به دیگران اثبات نماید. از آن جمله میتوان به بحران ظفار (چمنکار، 1391، ص.33)، و مداخله در جنگ میان سلطنتطلبان یمن به رهبری امامالبدر و جناح جمهوریخواه اشاره داشت. در مورد دوم ایران با ارسال تسلیحات و آموزش نظامی از سلطنتطلبان متمایل به غرب حمایت همه جانبهای به عمل آورد(روزنامه اطلاعات، 3/10/1354) و به این ترتیب خواست نقش ژاندارمی خود در تحولات منطقه را اثبات نماید(امیدوارنیا، 1368، ص.319). همچنین شاه در راستای ایفای وظایف محوله از سوی آمریکا، نقش مقابله با گسترش نفوذ کمونیسم در خلیج فارس را عهده دار گردید (نک. امیری، 1352، ص.36).
جدول شماره 6: نقش منطقهای ایران عصر پهلوی در خلیج فارس
ساختار منطقهای |
نظم امنیتی منطقه |
نقش رهبری |
نقش پاسداری |
نقش پشتیبانی |
تک قطبی |
هژمون |
- ارتقای همکاریهای منطقهای با کشورهای متمایل به آمریکا ( پادشاهیهای محافظه کار خلیج فارس و اسرائیل) - جلوگیری از نفوذ عراق |
- مقابله با تهدیدات برهمزننده ثبات منطقه در ظفار و یمن جنوبی |
-مقابله با نفوذ شوروی در پرتو حمایتهای آمریکا |
منبع: ترسیم نگارنده
نتیجهگیری
چرخش جهتگیری سیاست خارجی ایران پس از سقوط دولت محمد مصدق در سال 1332 به سمت موازنه مثبت و ارتقای روابط با ایالات متحده نقطه آغازین تحول در سیاست منطقهای ایران بود. با این حال عواملی همچون کاهش فشار ساختاری به واسطه تنشزدایی در نظام بینالملل، خروج انگلستان از خلیج فارس و احاله مسولیت ایالات متحده به ایران در قالب دکترین نیکسون در کنار افزایش مؤلفههای اقتصادی و توسعه ساختار نظامی(میلیتاریستی شدن حکومت) موجب افزایش کنشگری منطقهای رژیم پهلوی شد. شاه در پرتو حمایتهای همهجانبه ایالات متحده کوشید تا به نیابت از ابرقدرت بلوک غرب و در جهت تأمین منافع این کشور(امنیت متحدین و صدور انرژی) نقشآفرینی خود در خلیج فارس را توسعه دهد. به همین دلیل در راستای ایفای نقش منطقهای خود از یک سو در قالب رهبری منطقهای ضمن مقابله با نفوذ عراق به سبب وابستگی به بلوک شرق روابط خود را با کشورهای محافظه کار عربی و اسرائیل گسترش داد. از سوی دیگر در قالب ایفای نقش پاسداری و پشتیبانی منطقهای درصدد برآمد تا ضمن برخورد با عوامل درون منطقهای برهمزننده ثبات و امنیت خلیج فارس در ظفار و یمن جنوبی با عطف به پشتیبانی ایالات متحده با نفوذ شوروی به عنوان یک قدرت فرامنطقهای مقابله کند. نکته حائز اهمیت در ارزیابی نهایی نقشآفرینی منطقهای رژیم پهلوی آن است که این امر تأثیر پذیرفته از شرایط ساختاری نظام بینالملل و به نیابت از ایالات متحده صورت پذیرفت و بنابراین مستقلانه نبود